سوال‌بازی دوم – برنده کیه؟

دنا: سلام من دنا هستم

رها: من هم رها هستم و سلام

دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش می‌کنین.

{موسیقی}

آقای پی: سلام من آقای پی هستم.

ویزبی: من هم ستوان ویزبی هم و سلام.

آقای پی و ویزبی: شما دارین به یک سوال‌بازی گوش می‌کنین.

{موسیقی}

رها: بچه‌ها سوال‌بازی قبلی رو یادتونه. من ستوان ویزبی یه تیم شدیم. دنا و آقای پی هم یه تیم شدن.

دنا: بعدش با هم به کلی از سوال‌های شما جواب دادیم.

ویزبی: و البته نزدیک بود ما ببریم.

آقای پی: اصلا هم اینطور نبود. مساوی شدیم.

رها: آقای پی ستوان ویزبی برد و باخت که مهم نیست. مهم اینه که بهمون خوش بگذره.

ویزبی: خب من اگه ببرم بهم خوش می‌گذره.

آقای پی: منم اگه ببازم بهم نخوش می‌گذره؟

ویزبی: نخوش چیه دیگه؟

آقای پی: من توی کلاس فارسی یاد گرفتم که اگه ن رو بذاری اول کلمه negetive می‌شه.

رها: بچه‌ها نگتیو یعنی منفی. آقای پی اینجوری نیست که اول هر کلمه‌ای یه ن بذاری منفی بشه که.

آقای پی: یعنی چی؟خیلی هم خوب می‌شه. مثلا دویدن اولش ن می‌ذاریم می‌شه ندویدن. خوردن یه ن می‌ذاریم می‌شه نخوردن. خوش گذشتن هم اولش یه ن می‌ذاریم می‌شه نخوش گذشتن.

دنا با خنده: آره آقای پی درست می‌گی. ولی ن رو اول بخش آخر فعل  می‌ذارن.{یا هرجایی که مریم بگه} توی این جمله که گفتی ن رو اول گذشتن می‌ذارن. می‌گن خوش نگذشتن.

آقای پی: آهان آهان. به هرحال من اگه ببازم بهم نخوش…. نه نه نه خوش نمی‌گذره.

رها: اگه برای مسابقه یه جایزه‌ای بذاریم که همه خوششون بیاد اون وقت به همه خوش می‌گذره چه برنده چه نبرنده.

آقای پی: ها ها ها. نبرنده چیه دیگه.

رها: آقای پی حواسم من رو پرت کردی منم اشتباه گفتم. چه برنده چه بازنده.

دنا: آره من می‌گم جایزه‌ی بازی این باشه که همه بعدش شام پیتزا بخوریم.

آقای پی: آخجون آخجون خیلی خوبه.

ویزبی: خوب که هست ولی اونوقت فرق برنده و بازنده چیه؟ من چه ببرم چه ببازم قراره پیتزا بخورم.

رها: خب تیم برنده تصمیم می‌گیره که چه پیتزایی بخوریم ولی پیتزا رو همگی با هم می‌خوریم.

ویزبی: آخجون. آره این خوبه. 

آقای پی: باز دوباره تیمکشی کنیم؟

ویزبی: نه بابا وقت نداریم می‌خوایم پیتزا بخوریم. همون تیم‌های قبلی. رهازبی و دناپی.

رها: من موافقم.

دنا: منم موافقم.

آقای پی: منم موافقم.

{موسیقی}

دانابات: به مرحله‌ی سوال‌های فشنگی خوش اومدید. در این مرحله  یکی از هم تیمی‌ها باید یک پا و دو دستش رو بالا بگیره و تا زمانی که نخورده زمین هم تیمی‌اش فرصت داره که جواب سوال‌های فشنگی رو بده.  از تیم دناپی شروع می‌کنم. چه کسی قراره بیاد؟

دنا: من میام دانابات.

دانابات: با شمارش من یک دو سه

آقای پی: دانابات زودباش اولین سوال:

نیکا: چطوری آینه تصویر ما رو نشون می‌ده؟

آقای پی: آینه یه شیشه است که یک طرفش با فلزی که معمولا آلمینوم یا نقره‌اش پوشونده شده. خاصیت این فلزها اینه که نور رو خیلی خوب و با کمترین تغییر رفلکت می‌کنه یا بازتاب می‌ده. برای همین وقتی جلوی آینه می‌ایستیم نور به ما برخورد می‌کنه و میفته روی آینه. نوری که از صورت ما به آینه رسیده به اون سطح می‌خوره و با کمترین تغییر دوباره بر می‌گرده به سمت ما و ما می‌تونیم خودمون رو توی آینه ببنیم.

دانابات: درسته. حالا سوال بعدی.

بیتا: چطوری از شیر دستشویی آب می‌یاد.

آقای پی: ا ا این تو اون قسمت گفتین. اون قسمت چی بود اسمش؟

دنا: آب از کجا می‌یاد بود.

آقای پی: آره آره. توی اون قسمت. آب توی طبیعت می‌چرخه و می‌چرخه تا می‌رسه به سیستم تصفیه‌ی آب شهری. توی این سیستم تصفیه می‌شه و بعد با یه پمپ‌های بزرگی می‌ره توی لوله‌کشی شهری. سر راه هم باز با یه پمپ‌هایی تقویت می‌شه که فشارش همیشه روی یه حدی باقی بمونه. لوله‌کشی شهری هم توی زیر خیابون‌ها‌ و کوچه‌های شهر هست و به هر خونه‌ای که می‌رسه یه لوله‌ی کوچولو ازش جدا می‌شه که هر خونه‌ای آب داشته باشه. بعد اون لوله وصل می‌شه به همه‌ی لوله‌های توی خونه و می‌ره به دستشویی‌ها و حمام‌ها و آشپزخونه‌ها. بعد شیر رو که باز کنی از توی شیر می‌یاد بیرون.

دانابات: جواب کامل نشده.

دنا: چیش مونده خوب؟ آخ آخ آخ. افتادم.

{صدای افتادن}

آقای پی: ا من جواب دادم که چرا می‌گی کامل نبود؟

دانابات: چرا شیردستشویی هم ازش آب گرم می‌یاد هم ازش آب سرد؟

دنا: آها آهان. آبی که میاد توی هر خونه‌ای دو قسمت می‌شه یه قسمت می‌ره به سمت موتورخونه یا آب‌گرمکن یه قسمت مستقیم می‌ره به شیرها. بعد یه سری لوله از آب‌گرمکن یا موتورخونه دوباره می‌ره به همه‌شیرها. یعنی به هر شیری دوتا  لوله‌ی آب وصله. یکی گرم یکی سرد. بعد ما با شیر انتخاب می‌کنیم که آب سرد بیاد گرم بیاد یا قاطی بیاد.

آقای پی: ولی ما گفتیم دیگه. قبول کنین.

ویزبی: نخیرم نگفتین نگفتین. جواب باید کامل باشه.

رها: دانابات بالاخره گفتن یا نگفتن؟

دانابات: تیم دناپی از این مرحله  یک و نیم امتیاز می‌گیره.

آقای پی: یعنی چی؟ ما دوتا رو جواب دادیم که.

ویزبی: نخیرم نصفه جواب دادین نصفه هم امتیاز گرفتین.

دنا: ایراد نداره آقای پی تو مرحله‌ی‌بعدی جبران می‌کنیم.

دانابات: حالا نوبت تیم رهازبیه. کی می‌ایسته.

ویزبی: من وایمیستم.

دانابات: با شمارش من یک دو سه

رها: دانابات زودباش اولین سوال.

لنا: چطوری ما تو ماشینیم ابرها میان دنبالمون؟

رها: این به خاطر فاصله‌ی زیاد ابرها با ماست. میدان دید ما ثابته. اگر یه چیزی نزدیک به ما باشه مثلا اگه با ما ۱۰ متر فاصله داشته باشه  ما اگر  از کنارش رد بشیم زود از میدان دید ما خارج می‌شن و ما فکر متوجه عبور خودمون از کنارش می‌شیم. مثلا چون درخت‌ها و تیر برق‌های کنار جاده فاصله‌شون کمه وقتی از کنارشون رد می‌شیم متوجه می‌شیم. اما اگه یه چیز فاصله‌اش با ما زیاد باشه باید یه مسیر زیادی رو بریم که از میدان دید ما خارج بشه. ابرها و ماه همینطور هستند. اینجوری هرچقدر که راه می‌ریم فکر می‌کنیم اون‌ها هم دارن با ما میان. سوال بعدی.

نوشا: عرق بدن چطوری از چی درست می‌شه؟ چطوری ترشح می‌شه؟

رها: عرق بیشتر از آب و نمک درست شده. روی پوست ما یه سوراخ‌های خیلی خیلی ریزی هست که غده‌های عرق زیر آن‌ها هستند. وقتی ما گرممون می‌شه مغز به غده‌های عرق روی پوست دستور می‌ده که آب و نمک بریزن بیرون که پوست خیس بشه وخنک بمونیم.

{صدای ویز ویز}

آقای پی: این صدای چی بود؟

ویزبی: هیچی هیچی سوال بعدی.

شهرزاد: عنکبوت‌ها چطوری تار می‌تنن؟

رها: بچه‌ها تنیدن  یعنی بافتن. عنکبوت‌ها تارهاشون رو با یه ماده‌ی چسبناکی که توی بدنشون درست می‌کنند، می‌تنند. بعد از یه سوراخ ریزی به شکل یک نخ اون مایع رو خارج می‌کنند.

{صدای ویز ویز}

آقای پی : ا ا ا ویزبی.

ویزبی: ویزبی چی؟ من خوبم. سوال بعدی رو بگو.

آقای پی: نخیر نخیر ستوان ویزبی داره تقلقل می‌کنه.

دنا: تقلقل؟

رها: آقای پی منظورت تقلبه؟

آقای پی: بله همون.

ویزبی: تقلب چیه؟ من تقلب نکردم.

آقای پی: من خودم دیدم داشتی می‌افتاده بال زده دوباره وایسادی. آهای دانابات ویدیوچک کن.

دانابات: الآن تصاویرم رو باز بینی می‌کنم.

{صدای پردازش}

دانابات: بله ستوان ویزبی تقلب کرده. و بال زده. تیم رهازبی از این قسمت هیچ امتیازی نمی‌آرن؟

رها: ا ستوان چرا تقلب کردی. ما همینجوری‌اش هم می‌تونستیم ببریم.

ویزبی:‌بابا دست خودم نبود که. دیدم دارم می‌افتم ناخودآگاه دوتا بال زدم.

آقای پی: نخیرم اینطوری نبود. دفعه اول ناخودآگاه بود. دفعه دومت که آخوداگاه بود.

رها: آقای پی آخوداگاه چیه دیگه.

آقای پی: مگه وقتی ن بذاریم نگتیو می‌شه ن رو برداریم پازیتیو نمی‌شه؟

دنا: نه آقای پی ا خودآگاه که فعل نیست.

رها: بله آقای پی مخالف ناخودآگاه می‌شه خودآگاه ناخودآگاه.

آقای پی: حالا هرچی؟ دفعه اول دست خودت نبود ویزبی دفعه دوم که دست خودت بود.

ویزبی: اصلا شما نمی‌خواین قبول کنین که ما برنده بشیم. من قبول ندارم.

رها: ستوان ویزبی ایرادی نداره بیا بریم تو مرحله‌ی بعد بهتر عمل کنیم برنده بشیم.

دانابات: خب مرحله‌ی دوم شروع شد. در این مرحله من به یک نفر از هر تیم یک کلمه می‌گم.  کسی که جواب رو می‌دونه باید برای هم تیمی‌اش توضیح بده تا هم تیمی بتونه جواب رو پیدا کنه.  این مرحله هم دو امتیاز داره. جواب همه‌ی سوال‌ها یکی از قسمت‌های قبلی چی؟کجا؟چرا است؟  از تیم دنا پی کی می‌یاد؟

دنا: من می‌یام.

دانابات: خب جواب رو از روی مانیتور من بخون.

دنا: آهان آهان. فهمیدن. من آماده.

دانابات: با شمارش من زمان آغاز می‌شه. یک دو سه

{تایمر}

دنا: یه قسمتی بود که درباره‌ی یه چیزی حرف می‌زدیم که همه جا بود.

آقای پی: آب آب همه جا هست.

دانابات: غلطه.

دنا: نه نه آقای پی. یه چیزی بود که آدم‌ها درست می‌کردن. توی همه چی هست.

آقای پی: برق برق. یه قسمت درباره‌ی برق بود. برق رو آدم‌ها درست می‌کننن همه جا هم هست.

دنا: نه نه. آقای پی. یه چیزی که آدم‌ها می‌ساختنش ما می‌تونیم بهش دست بزنیم. توی اسباب‌بازی‌ها هست. توی وسایل آشپزخونه هست. توی کامپیوتر و تلویزیون هست.

آقای پی: هان؟ می‌تونیم بهش دست بزنیم؟

دنا: آره رفتیم توی زمان سفر کردیم ببینیم اولین نفر کی اختراعش کرده. تو ازش بدت می‌اومد می‌گفتی طبیعت رو از بین برده باعث شده محل زندگی حییون‌ها خراب بشه. دریاها خراب بشه.

آقای پی: آهان آهان فهمیدم. چیز چیز .

دانابات: وقت تمام شد.

آقای پی: پلاستیک. گفتم گفتم. پلاستیک

ویزبی: نه نه وقت تموم شده بود که گفتی.

دنا: دانابات قبوله یا نه.

دانابات: بعد از تموم شدن وقت گفتی اما به خاطر اینکه جوابت درست بود نصف امتیاز این بخش رو می‌گیری. یعنی  نصف امتیاز.  با یک و نیم امتیاز قسمت قبل تا اینجای کار تیم دناپی دو امتیاز داره.

رها: نوبت ماست. من می‌یام.

دانابات: باشه جواب رو روی مانیتور من ببین.

رها: آهان آهان. فهمیدم.

دانابات: با شمارش من زمان آغاز می‌شه. یک دو سه

{تایمر}

رها: یه قسمتی بود که مامانمون هم بود.

ویزبی: رویاها از کجا می‌یان.

رها: ا آره درسته چقدر زود گفتی.

دانابات: جواب درست بود.

ویزبی: خب من این همه زود گفتم امتیاز تشویقی نداریم؟

آقای پی: یه چیزی اینجا مشکوکه.

ویزبی: یه بار حالا ما بهتر جواب دادیم. این دفعه که تقلقل نکردم.

آقای پی: ا ادای من رو در میاری؟

دنا: ا ستوان ویزبی اصلا خوب نیست ادای دوستت رو در بیاری.

رها: بله ما داریم مسابقه می‌دیم که بهمون خوش بگذره نه اینکه همدیگه رو مسخره کنیم.

آقای پی: من رو مسخره کرد؟

{گریه‌ی آقای پی}

ویزبی: ای بابا. نه منظورم اون نبود که.

آقای پی: منظورت چی بود پس. من فارسیم خوب نیست تو دوستمی به جای اینکه کمکم کنی مسخره‌ام می‌کنی؟

ویزبی: آقای پی آقای پی ببخشید. نمی‌خواستم ناراحتت کنم. یه لحظه جوگیر شدم.

آقای پی: رها جوگیر یعنی چی؟

ویزبی: خب از خودم بپرس.

آقای پی: رها به این ویزبی بگو من باهاش قهرم. نمی‌خوام باهاش حرف بزنم.

رها: آقای پی ناراحت نباش. جوگیر هم یعنی وقتی یکی سر هیجان یا شور و شوق زیادی بدون فکر یه کاری می‌کنه که کار درستی نیست می‌گن جوگیر شده.

ویزبی: آره منم جوگیر شدم ببخشید آقای پی. با من قهر نباش.

دنا: آقای پی درسته ستوان ویزبی جوگیر شد  که تو رو مسخره کرد حق داری ناراحت باشی. گاهی دوست‌های ما اشتباه می‌کنند و ولی متوجه اشتباه شون می‌شن و عذرخواهی می‌کنند. فکر می‌کنی بتونی الآن عذرخواهی‌شو بپذیری و ببخشیش.

آقای پی: نمی‌‌دونم الآن حالم یه جوریه. 

دنا: می‌تونی حالت رو برای ما توصیفش کنی. یعنی برای ما توضیح بدی که چجوریه.ما گوش می‌دیم.

آقای پی: عصبانی شدم بعد دلم یه حس بدی داشت مثل دل‌درد  یا  شورش دل.

ویزبی: آقای پی منظورت دلشوره است؟

آقای پی بله دلشوره ولی نمی‌خوام به تو بگم. الان‌ هم که دوباره گفتم بدتر شد. 

رها: آقای پی می‌دونی اینجور وقت‌ها که من از دست کسی خیلی ناراحتم، یکی از راه‌هایی که آروم‌تر می‌شم چیه؟

آقای پی: چی؟

رها: اینکه وقتی می‌بینی دوستت پشیمونه باهاش حرف بزنی و نگذاری توی دلت بمونه. 

دنا: آره آقای پی باهاش حرف بزنی از حست بگی ببینی می‌تونی ببخشیش یا نه. 

ویزبی: ببخشید ببخشید. آقای پی من واقعا پشیمونم. نمی‌خواستم ناراحتت کنم.

آقای پی: باشه من بهش فکر می‌کنم.

ویزبی: اصلا یه چیزی تو انتخاب کن که چه پیتزایی بخوریم. 

آقای پی: من انتخاب کنم؟ فکر خوبیه. 

رها: خوبه. وقت برنامه‌هم تموم شد و دیگه نمی‌تونیم مسابقه رو ادامه بدیم.

ویزبی: خب پس پیتزا چی؟ پیتزا می‌خوریم؟

دنا: بله از پیتزا که نمی‌شه گذشت. پیتزا رو می‌خوریم. فقط آقای پی بگه که چه پیتزایی بخوریم. 

ویزبی: بله آقای پی  خودش انتخاب کنه که پیتزا مارگاریتا بخوریم.

آقای پی: چی؟ الآن که خودت انتخاب کردی؟ مارگاریتا چیه؟ همه‌اش گوجه داره. اگه من قراره انتخاب کنم می‌گم پپرونی بخوریم.

ویزبی: ببین آقای پی…. باشه. تو انتخاب کن. همون پپرونی رو بخوریم.

رها: حالا کدومتون اسم دوستامون رو می‌خونن.

آقای پی: بدین ستوان بخونه. می‌دونم خیلی دوست داره.

ویزبی: ا دستت درد نکنه. بدین من بخونم

{اسم بچه‌ها}

دنا: بچه‌ها ممنونیم که برای ما صداهاتون رو می‌فرستین. ما ایده‌ی پادکست‌هامون رو از شما می‌گیریم.

رها: شما همیشه می‌تونین برای ما صدا بفرستین. کافیه برین به سایت ما یعنی darwagkids.com و از اونجا صداهاتون رو بفرستین.

ویزبی: داروگ هم با دبلیوه.

آقای پی: تا قسمت بعد

دنا و رها با هم: مراقب سوالا و دوستانو باشید. 

 



دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *