دنا: سلام من دنا هستم.
رها: من هم رها هستم و سلام
دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش میدید.
{موسقی}
رها: بچهها ما میخواهیم امروز به کلی از سوالهای شما جواب بدیم.
دنا: موضوع برنامهی امروز ما اینه که…
{صدای تق تق در}
رها: بله کیه در میزنه بفرمایید.
صاد: سلام منم. اومدم بگم که متاسفانه امروز نمیتونیم به سوالهای بچهها جواب بدیم.
دنا: سلام صاد. خوبی؟ چرا نمیتونیم به سوالهای بچهها جواب بدیم.
رها: سلام صاد. دنا راست میگه چرا نمیتونیم به سوالها جواب بدیم.
صاد: به تقویمتون نگاه کنین؟
دنا و رها با هم: به تقویممون؟
صاد: بله به تقویمتون نگاه کنین. چیزی تا بهار نمونده.
رها: هان؟ آره خیلی تا بهار نمونده ولی چه ربطی داره؟ یعنی آخرهای زمستون نمیشه به سوال بچهها جواب داد؟
صاد: چرا چرا میشه. ولی منظورم این نیست. منظورم اینه که الآن وقت یه کار دیگه است.
دنا: چه کاری ؟
صاد: کاری که من و شما و همهی خیلی از ایرانیها و افغانستانیهای جهان قبل از بهار انجام میدن. منظورم رو فهمیدین؟
رها: من که فهمیدم.
دنا: منم فهمیدم.
صاد: پس آمادهاین؟
{صدای شیپور}
گوینده: این شما و این ماموریت ویژهی چی؟ کجا؟ چرا؟
دنا و رها با هم: به خانهتکانی پادکست چی؟کجا؟چرا؟ خوش آمدید.
{موسیقی}
رها: خب صاد بگو ببینم باید چی کار کنیم.
صاد: اول از همه بذارید من پیام بدم آقای پی و گروهبان هم بیان.
دنا: اونا برای چی؟
صاد: برای اینکه از این استودیو همهی ما استفاده میکنیم پس همهمون هم باید با هم تمیزش کنیم.
آقای پی یواشکی: آخ آخ موقع تمیزکاریه من برم قایم شم اصلا حوصله ندارم.
{افکت تغییر رنگ}
رها: فکر خوبیه صاد. می گما شما یه صدایی نشنیدید؟ من یه لحظه فکر کردم صدای آقای پیه.
صاد: نمیدونم ولی آقای پی که اینجا نیست هست؟
دنا: نمیدونم من ندیدمش.
صاد: الآن براش پیام میفرستم که بیاد
{صدای ارسال پیام}
صاد: این هم از این.
{صدای نوتیفیکشن}
آقای پی: ا ا یادم رفته بود صدای گوشیم رو قطع کنم.
رها: ا دنا پیام جدید برات اومد؟
دنا: برای من؟ نه
رها: یه چیزی اینجا عجیبه.
صاد: دنا رها تا آقای پی و گروهبان بیان، بیاین به جعبهی پیامهای خصوصی برسیم. کلی صدا هست که من نمیدونم چی کارشون کنم. همهشون هم برای شما دو تا هستند. من میکروفون رو هم روشن میذارم که اگه خواستین جواب بچهها رو هم بدین.
رها: آخجون باشه. من از منظم کردم چیزهای خیلی خوشم مییاد. بده من جعبه رو. خب اولین صدا برای پارلا است از تبریز.
پارلا: رها دنا خیلی دوستون دارم.
{واکنش دنا و رها}
دنا: خب بذار صدای بعدی رو من پخش کنم. از نیان یوسفیه از شهر ماهشهر.
نیان: سلام دنا و رها من خیلی قصههاتون رو دوست دارن خیلی خوشگلن آهنگهاتون خیلی خوبن. من پادکستهاتون رو خیلی دوست دارم. از قصههاتون خیلی خوشم میاد. میشه قسمتهای بیشتری درست کنین. تازه میخواستم بگم اول مرغ اومده یا تخم مرغ؟
{واکنش دنا و رها}
آقای پی: ولی واقعا اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
دنا: باز اون صداهه اومد.
رها: من دارم یواش یواش میفهمم که این صدا از کجاست به زودی تو هم میفهممی. (با یه خنده شیطنتی)
دنا با لحن شیطنت: آهان. باشه. پس بذار صدای بعدی رو بذاریم.
تکین: سلام دنا و رها من تکین سادات نیا هستم ۵ ساله از کانادا دوستتون دارم.
{واکنش دنا و رها}
رها: دنا دنا بذار صدای ریرا رو هم بذارم فکر کنم برامون آهنگ خونده.
{صدای ریر که شعر باران را میخواند}
{واکنش دنا و رها}
آقای پی: آخییی. چقدر قشنگ بود…
دنا: رها تو هم شنیدی؟ باز دوباره صدای دوستمون اومد.
رها: معلومه که شنیدم. الآن میفهمیم صدا از کجا میاد.
نگار: سلام دنا و رها من نگار هستم از شهر تهران من ۶ سالمه توی تهران زندگی می کنم من ایران هستم قبلا براتون یه سوال فرستاده بودم راجع به فصلها بود آقای پی پشت کمد قایم شده فکر کنم همین الآن هم باشه برین پیداش کنین باهاش دوست بشین. اون موقع هم که رفته بودین پیکنیک سیب بخورین رنگ کیفتون شده بود. حالا برین بگردین پیداش کنین.
رها: آها موجود مرموز پشت کمد قایم شدی؟
دنا: زودباش خودتو نشون بده. لو رفتی نگار فهمید که پشت کمدی.
آقای پی: ای بابا نگار تو از کجا میدونستی که پشت کمد قایم شده بودم.
رها: آقای پی واقعا که چرا پشت کمد قایم شده بودی.
آقای پی: آخه دیدم صاد میخواد بگه اینجا رو تمیز کنیم من واقعا دوست ندارم.
دنا: ولی آخه نمیشه. همه باید با هم کمک کنیم و استودیو رو تمیز کنیم.
آقای پی: ولی نگار چطوری فهمید من پشت کمدم.
رها: این صدا رو نگار خیلی وقت پیشها فرستاده بود. احتمالا داره اون قسمتی رو میشنوه که تو تازه با ما دوست شدی. آخه اون موقع هم پشت کمد قایم شده بودی.
آقای پی: ا ا ا ا آره راست میگه. اون موقع هم پشت کمد قایم شدم. باید یه جای جدید پیدا کنم.
{صدای در}
دنا: بله بفرمایید کی پشت دره.
ویزبی: منم دستم پره یکیتون بیاد در رو باز کنه.
رها: من اومدم گروهبان.
{صدای پا و باز شدن در}
رها: این جعبه به این بزرگی چیه گروهبان؟
ویزبی: این جعبه چرا سوالای منو جواب نمیدینیه.
دنا: چی؟ مگه یه همچین جعبهای هم داریم.
ویزبی : بله که داریم. میدونین چندتا از بچهها تا حالا صدا فرستادن و گفتن چرا جواب سوالشون رو نمیدین؟
رها: من میدونستم یه چندتایی از بچهها هستن ولی نمیدونستم این جعبه به این بزرگیه.
ویزبی: وایسین بذارین یکی دوتاش رو با هم گوش بدیم. این اولیش:
رز: سلام دنا و رها من رزم میخواستم بگم من یه دور با پسرعموم سوالای ما رو زودتر جواب بده.
رها: آخه..
ویزبی: آخه یعنی چی؟ چرا جواب نمیدین؟ اون هیچی اینو چی میگین؟
ویهان: سلام پادکست چی کجا چرا من اسمم ویهانه تو ایران زندگی میکنند بقیه بچهها از تهران سوال فرستادن برای اونا رو گذاشتین برای من رو نذاشتین؟ خدافظ.
دنا: ویهان جان…
ویزبی: نه آخه چرا؟ من باید حق ویهان رو بگیرم ازتون. آخه چرا؟
دنا: گروهبان چرا نمیذاری حرف بزنیم؟
ویزبی: مگه اصلا حرفی هم باقی می مونه. اون هیچی دیبا چی؟
دیبا: سلام میشه توی یکی از پادکستهاتون صدای من رو پخش کنین. من کلی صدا فرستادم.
ویزبی: شانای چی؟
شانای: من شانای هستم از تهران من خیلی سوال می فرستم ولی شما اصلا جواباشو برام نمیفرستین.
ویزبی: حالا فرض کنم سوالای شانای هم این صاد گیج بازی در آورده بیتا رو چی میگین؟
بیتاسلام من بیتا هستم از شیراز من یه ماه و نیم یا دو ماه و نیم ولی جواب هیچ کدومشون رو ندادین. ممنون میشم اگه جواب سوالام رو بدین خدافظ.
رها: گروهبان میذاری ما هم حرف بزنیم یا نه؟
ویزبی: فقط صدای احسان رو هم پخش کنم.
احسان: سلام دنا و رها از شهر آلمان چند روزه دارم سعی میکنم اسمم رو بگین و سوالام رو هم جواب ندادین خدافظ.
دنا: گروهبان ویزبی اجازه هست صحبت کنیم یا نه؟
ویزبی: بله بله بفرمایید. ببینم چه دفاعی از خودتون دارید. چرا سوالهای بچهها رو جواب ندادین. چرا معطلشون میکنین. از این صداها چندتا جعبه دیگه هم هست. من اگر جای شما بود …
آقای پی: گروهبان این لیوان آب قنده توه؟
ویزبی: کو کجاست؟ نه من. من آب قند نخوردم یواشکی. نه نه .
آقای پی:ها ها ها. شوخی کردم بابا. گفتم یه دقیقه وقت بدی دنا و رها هم حرف بزنن.
ویزبی: ای بابا. با من دیگه این شوخی رو نکن. ممنون. دنا و رها بفرمایید. من ساکت شدم.
رها: ممنون گروهبان. بچهها ما خیلی خوشحالیم که شما هر روز هر سوالی به ذهنتون میرسه برای ما میفرستید.
دنا: ما همیشه میگیم که اینکه هر قسمت دربارهی چه چیزی حرف بزنیم همیشه از سوالهای شما شروع میشه. ولی میدونستین تا همین الآن بیشتر از ۳ هزارتا سوال برای ما اومده؟
رها: ولی ما هر دو هفته یه بار میتونیم پادکست درست کنیم و تا حالا حدود پنجاه تا پادکست بیشتر درست نکردیم. ما اگه میتونستیم هر روز یه پادکست هم درست کنیم اگه میخواستیم برای هر سوال پادکست درست کنیم ۳ هزار روز طول میکشید.
دنا: ولی ما یه کارهایی کردیم که بتونیم به بیشترین تعداد سوال جواب بدیم. اولیش اینکه یه سری از سوالها رو دادیم آقای پی تو پادکست سوالهای یهویی جواب بده.
آقای پی : آره آره بچهها من تو پادکستم جواب بعضیهاتون رو دادم حتما پادکست من رو گوش بدید.
رها: یه کار دیگه هم اینه که ما سوالها رو دسته بندی کردیم و سوالهایی که شبیه هم هستند یا موضوعشون یکیه رو با هم دستهبندی کردیم و با هم جواب میدیم.
دنا: یک کار دیگه هم اینه که سوالهای تکراری که قبلا جوابشون رو دادیم رو دوباره جواب نمیدیم. یعنی مثلا اگه الآن شما یه سوال دربارهی کوسهها بپرسید احتمالا ما نتونیم جوابش رو به این زودیها بدیم. آخه تازه دو قسمت دربارهی کوسهها پادکست درست کردیم.
رها: ولی با این وجود باز هم نمیرسیم که به همهی سوالها جواب بدیم. ببخشید که اینقدر منتظر میمونین.
{موسیقی}
صاد: گروهبان؟ تو اینجایی؟ داشتم پایین دنبالت میگشتم.
ویزبی: بله اینجام. داشتم جعبه چرا سوالای منو جواب نمیدین رو میدادم به دنا و رها.
صاد: تو بیا جعبه خودت رو بگیر. انقدر پیام داری نمیدونیم چی کارش کنیم.
رها: گروهبان؟
دنا: مثل اینکه اینجا یه نفر دیگه هم هست که به سوالهای بچهها جواب نمیده.
ویزبی: نه بابا حتما یه سوال بوده من حواسم نبوده از دستم در رفته و الا من از اینجور زنبورهاش نیستم.
رها: نه خیر این جعبهای که من دست صاد میبینم خیلی بیشتر از یه سوال توش جا میشه. تازه فقط اون نیست که. انقدر جواب بچهها رو ندادی بعضیهاشون برای ما صدا فرستادن مثلا این صدای ایمان رو ببین.
ایمان: سلام دنا و رها سوال من اینه من میخواستم بگم میشه هر وقت ستوان ویزبی نظرش رو گفت به ما هم بگین که میخواد بره یا نه؟
ویزبی: کجا؟ چی؟ من کجا برم؟
دنا: مگه تو نیستی که الآن چندین و چند قسمته به همه گفتی میخوای بری کلمپه. بعد هی امروز و فردا میکنی؟ بالاخره میری یا نه؟
ویزبی: والا چی بگم. آخه راهش خیلی دوره؟ من نمیدونم چطوری باید برم. بعد اصلا نمیدونم اونجا گلی هست که من شهدش رو بخورم یا نه؟ حالا تصمیم گرفتم بهتون میگم. بذارین از جعبه خودم یه صدای دیگه بر دارم.
امید: سلام من امید هستم از مشهد میخواستم بگم میشه بگین ستوان ویزبی بره کلمپه حداقل بره آموزششون بده بر گرده من خیلی دوست دارم اسمش تو تاریخ ثبت بشه.
رها: هاااان!!! چه ایدهی جالبی. گروهبان دلت نمیخواد اسمت تو تاریخ ثبت بشه؟
ویزبی: دارین روی نقطهی ضعف من دست میذارین. این اصلا درست نیست. دیگه نمیخوام از کلمپه بشنوم. صدای بعدی..
آسا: سلام من آسا حصاری هستم. ستوان ویزبی از گارد تکاوران ویژهی ملکه هم مثل شما پادکست داره ؟
دنا: سلام آسا. خب کلمپه….
رها: من میگم بذار بعدی رو پخش کنیم.
بارین: سلام ویزبی من بارینم از تهران میشه تو هم یه پادکست درست کنی؟
ویزبی: ای بابا خر ما از کرهگی دم نداشت.
آقای پی: خر؟ کدوم خر؟ من تا حالا سوار خر نشدم. میشه خرتو بدی من سوار شم. مهم نیست دم نداشته باشه.
ویزبی: ای بابا نه انگار واقعا خر ما از کرهگی دم نداشت.
رها: آقای پی. گروهبان خرش کجا بود. خر نداره که.
آقای پی: نه خیر داشته فقط خرش دم نداشته. خودش گفت. شماها فقط نمیخواین به من نشونش بدین.
ویزبی: حالا خر بیارو…
رها: گروهبان تو رو خدا یه ضرب المثل دیگه اضافه نکن. همین یکی رو یادش میدیم.
ویزبی : باشه. باشه. اصلا خودم براش توضیح میدم. وقتی یه کاری انقدر سخت میشه که نمیتونی انجامش بدی یا فکر میکنی دیگه انجامش ندی می گی از خیرش گذشتم خر ما از کرهگی دم نداشت. این ضرب المثله.
دنا: حالا گروهبان جواب آسا رو میدی؟ پادکست داری یا نه بالاخره.
ویزبی: بله دارم بهش فکر میکنم و خیلی هم زود منتشرش میکنم. هر موقع منتشر شد بهتون میگم.
رها: آخجون خیلی منتظریم ببینیم پادکست تو چیه.
صاد: خب گروهبان آقای پی لطفا شما برید پشت کمد رو تمیز کنید کشوهای خودتون رو مرتب کنید. خیلی به هم ریخته است.
آقای پی: باشه باشه. گروهبان lets’go
ویزبی: لزگو یعنی چی؟ حرف زشت زدی من نفهمم؟
آقای پی: نه بابا. بیا بریم برات توضیح میدم.
صاد: دنا رها. بیاین دوسه تا صدای دیگه بچهها رو بشنوین بعد خدافظی کنید که باید میکروفون رو خاموش کنم.
رها: باشه باشه. بده من جعبه رو. خب این هم این.
نوژان: تولدت مبارک داروگ ممنون که کلی چیز بهمون یاد میدی.
دنا: ا ا صاد این برای خودته. اشتباهی گذاشتی اینجا.
صاد: کو ببینم.
رها: این هم هست فکر کنم از هماست.
سلام چی کجا چرا من هما هستم از کیش تولد داروگ مبارک باشه.
صاد: آهان اینها مال سالگرد تولد داروگه. اون موقع که من شعر خونده بودم. ممنونم نوژان ممنونم هما. دنا رها گروهبان آقای پی اسم همهمون روی این صداهه هست. بیاین با هم گوش کنیم.
سلام گروهبان ویزبی سلام آقای پی سلام دانابات سلام صاد سلام دنا و رها من رایانم از تهران چطوری میتونم بیام تو برنامه شما؟
دنا: خب این سوال سوال آرش و نامی و چندتا دیگه از دوستامون هم هست گوش کنین.
آرش: من آرش هستم از اراک سوالم این بود که چطوری میتونم بیام پیش شما؟
نامی آقاجانی: سلام من نامی آقاجانی من میخوام یه روز بیام پیش شما ببینم چطوری سوالهاتون رو پخش میکنین و برنامه میذارین.
رها: و فق آرش و نامی نیستن که این سوال رو دارن. خیلی از بچهها دیگه هم هستن. استودیوی ما توی ونکوور کاناداست. الآن امکان اینکه از بچهها بخواهیم که بیان توی استودیومون رو نداریم.
دنا: ولی خیلی دوست داریم که جشن برگزار کنیم و شما رو دعوت کنیم که ببینیمتون.
صاد: ولی هنوز امکاناتش رو نداریم.
دنا و رها با هم: صاد؟
صاد: خب میدونین جشن برگزار کردن چقدر سخته. بعدم الآن شما اینجا جشن برگزار کنین بچههایی که توی ایران یا جاهای دیگهی دنیا هستن چطوری بیان به جشنتون. میدونین چقدر راه دوره.
رها: باشه قبول. حالا چطوره صدای سدنا رو پخش کنیم؟
صاد: نمیدونم چرا اینجوری گفتی ولی باشه پخش کنیم.
سدنا: سلام دنا و رها ، لولو، ستوان، آقای پی من عاشق پادکستهای شمام. ممنون که بدون پول برامون پادکست درست میکنین.
دنا: خواهش میکنم سدنا جان ما خیلی دوست داریم پادکست درست کنیم.
صاد: البته کسانی هستند که به ما کمک میکنن که بتونیم پادکست درست کنیم.
رها: چیز دیگهای هم هست که بخوای بگی؟
صاد: نه چیز خاصی که نمیخواستم بگم که فقط خواستم بگم اگه بزرگترها بخوان میتونن اسپانسر ما بشن یا از ما حمایت کنند. کافیه یه سر به سایت ما بزنن داروگ کیدز دات کام.
دنا: بله. البته حمایت کاملا اختیاریه.
صاد: صدای لارا رو هم بشنویم و بعد دیگه خدافظی.
سلام من لارا شوکتی هستم شنیدن کی بود مانند دیدن اصطلاح نیست ضرب المثله.
رها: بله لارا شنیدن کی بود مانند دیدن ضرب المثله درست گفتی. اگه ما اشتباه گفتیم ممنون که بهمون توضیح دادی.
صاد: راستی از آناشید و سروین هم تشکر کنین.
دنا: آناشید و سروین همون دوستاییمون نبودن که شعر داروگ رو کامل کامل از حفظ خونده بودن؟
صاد: بله بله همونا بودن
رها: سروین آناشید ممنونیم. خیلی قشنگ خوندین. خیلی خوشمون اومد.
دنا: بچهها هنوز کلی از کارها مونده و ما باید بریم استودیو رو تمیز کنیم. آخه دیگه چیزی تا بهار نمونده. وای من عاشق بهارم.
رها: منم عاشق بهارم. شما چطور؟ شما هم بهار رو دوست دارید. راستی یه چیزی شما هم تو تمیز کردن خونه قبل از اومدن بهار کمک میکنین؟
دنا: راستی صاد. ما یه قسمت دیگه قبل از عید نوروز داریم دیگه؟
صاد: نمیدونم. اگه اتفاق خاصی نیفته احتمالا داریم.
رها: اتفاق خاص؟ منظورت چیه؟
صاد: یعنی اتفاق خاص دیگه چمدونم مثلا یهویی گروهبان ویزبی نخواد بره کلمپه. اگه بره کلمپه خب بهتر نیست ما هم بشینیم پادکستهای اونو گوش بدیم.
دنا: حالا ببینیم میره یا نه. تا اون موقع هنوز وقت داریم.
صاد: بذارین قبل از خدافظی من اسم دوستهای جدیدمون که تازه برامون صدا فرستادن رو هم بخونم.
بچه ها یادتون نره برامون صداهاتون رو بفرستید.
رها: darwagkids.com داروگ هم با دبلیوه.
صاد: تا قسمت بعدی
دنا و رها با هم: مراقب سوالاتون باشید.