دنا: سلام من دنا هستم.
دینگ دینگ دینگ
صاد: وایسین وایسین. همینجوری میخواین این قسمت رو شروع کنین؟
رها: آره دیگه مگه باید چی کار کنیم؟
صاد: یه قصهای یه ماجرایی؟ یه چیزی؟ اصلا آقای پی کجاست؟
آقای پی: من اینجام دارم یوگا میکنم. هیچ مشکلی هم ندارم. لطفا مزاحم من نشو.
دنا: صاد اگه کاری نداری. برو میخوایم ضبط کنیم بچهها منتظرن.
صاد: کار. کار که ندارم ولی اینجا یه چیزی مشکوکه.
رها: نه هیچ خبری نیست با خیال راحت برو.
صاد: باشه پس فقط بذارین بگم که بچهها بزرگا از ما حمایت کنین. مجموعهی داروگ محتوای باحال و خوب به زبان فارسی برای بچههای فارسی زبان سراسر دنیا میسازه. ما یه صفحه تو پلتفرم پترئون داریم که لینکش رو در توضیحات پادکست میذاریم اگه خارج از ایران زندگی میکنین می تونین با یه مبلغ خیلی خیلی کوچیک تو پیدا کردن جواب سوال بچهها به ما کمک کنین. اگر دوست دارین اسپانسر هم بشین یه سر به سایت ما بزنین. داروگ کیدز دات کام. داروگ هم با دبلیوه.
دنا: خب تموم شد؟!
صاد: بچهها اگه اتفاقی افتاده من کاری کردم که ناراحتین بهم بگین خب.
رها: نه چیزی نشده صاد من و دنا واقعا از دستت ناراحت نیستیم. حالا برو بعدا شاید بهت گفتیم.
صاد: باشه. پس من میرم. راستی بچههای تو خونه هم میتونن از ما حمایت کنن…
دنا: بله بله میدونیم. بچهها هم اگه پادکستهای ما رو به دوستاشون معرفی کنن که ما دوستهای جدید پیدا کنیم خیلی خوب می شه. حالا اگه کاری نداری برو دیگه. استودیو خیلی شلوغ شده.
صاد: باشه… خدافظ.
{صدای در}
آقای پی: این صاد هم یاد گرفته همینجوری میکروفون رو همینجوری روشن میذاره صداهای همینجوری ما هم پخش میشه. الان همهی آفتابپرستهای دنیا میدونن که یه زنبور زبون منو چسبونده به شیشه. آخه این که درست نیست.
رها: ولی آقای پی این دفعه ما دخالت نکردیم ولی اگه از صاد دلخوری بهتره بری با خودش صحبت کنی که ناراحتی باقی نمونه.
دنا: راستی تو با جناب ستوان ویزبی دوست شدی؟ بچهها کلی نقاشی کشیدن از شما دو تا که با هم دوست شدین.
آقای پی: دیگه لطفا اصلا نمیخوام هیچ چیزی از اون زنبور بشنوم. با من اصلا دربارهی اون حرف نزنین.
رها: آقای پی اینطوری که حرف میزنین اصلا درست نیستها از چی ناراحتین. چی شده؟
آقای پی: من به حرف امیرحسین گوش دادم و برای ویزبی شربت درست کردم.
دنا: مگه امیرحسین چی گفته بود؟
آقای پی: گوش کنین.
امیرحسین: سلام آقای پی من امیرحسین هستم از تهران. به جناب ستوان ویزبی از گارد تکاوران ویژهی ملکه یه شربت گل مینا هدیه بده که باهاش آشتی بکنی.
آقای پی: منم شربت درست کردم براش فرستادم. بهش هم گفتم میخوام رژیم کربوهیدرات بگیرم گوشت نخورم فقط نون و سیب زمینی و برنج بخورم. ولی هیچ فایده نکرد.
دنا: مگه اون چی جواب داد؟
آقای پی: ببینین این صدای خودشه.
ویزبی: این شربتی که درست کردی خیلی بد مزه بود. من فکر کردم میخوای دوست بشی فکر نمیکردم میخوای شورترین شربتی که تو عمرم خوردم رو بهم بدی. من رژیم فلان دارم و من گوشت نمیخورم و اینا همه کلکه. لابد پس فردا میخوای بگی گیاهخوار شدی که من بیام تو استودیو بعد منو بخوری. من خودم اینکارهام. منتظر انتقام زنبوری باش.
رها: چه عجیب. انگار ستوان ویزبی خیلی از دستت شاکیه.
آقای پی: اون زبون منو چسبوند به پنجره بعد از دست من شاکیه. من یه چیزی رو نفهمیدم تو وویسش. راستی کلک یعنی چی؟ گیاهخوار یعنی چی؟
دنا: کلک میشه trick گیاهخوار هم میشه vegetarian. ولی آقای پی نگاه کن انگار پیام امیرحسین رو تا تهش گوش ندادی. تهش رو پخش کن.
امیرحسین: البته یادت باشه برای درست کردن شربت گل مینا از دنا و رها هم کمک بگیر. خداحافظ
آقای پی: خب آخه فکر کردم خودم میتونم شربت درست کنم.
رها: شربت رو چطوری درست کردی؟
آقای پی: هیچی دیگه گل مینا رو پختم. شکر پیدا نکردم جاش پودر ناخن شست پای cricket یعنی جیرجیرک ریختم. اونم خیلی شیرینه.
دنا و رها با هم: هووووووووع.
دنا: منم جای ستوان ویزبی بودم فکر میکردم میخوای اذیتش کنی.
آقای پی: اخه چرا؟ همهی آفتابپرستها عاشق پودر ناخن شست پای جیرجیرکان.
رها: آقای ویزبی که آفتابپرست نیست، زنبوره. همهی عمرش شهد گل خورده. البته نمیدونم جدیدا چرا اینقدر به آب قند علاقهمند شده. ولی بیا این قسمت رو ضبط کنیم میریم دوباره با هم شربت درست میکنیم. هم با صاد حرف میزنیم هم با ویزبی
آقای پی: باشه.پس تا شما پادکست ضبط میکنین من مت یوگام رو بر میدارم میرم تو حیاط. امروز آفتاب خوبیه. برم یه ذره حرکات کششی بکنم.
دنا: باشه برو. خوش بگذره.
{صدای پا}
دنا: سلام من دنا هستم.
رها: من هم رها هستم و سلام
دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش میکنین.
{موسیقی}
دنا: کلی سوال برای ما دربارهی برق یا همون الکتریسیته اومده.
رها: الآن هم میخوایم سوالهای بچهها رو با هم بشنویم. هی دانابات دونه دونه صداها رو برامون پخش کن.
{افکت دانابات}
آرشیدا: سلام من آرشیدام از تهران چطوری برق وصل میشه و به خونهی ما میاد؟
نامی: سلام من نامیام از تهران بعدش می خواستم بپرسم که برق خونه از چی درست میشه
سوفیا:سلام من سوفیا از شهر شیراز باطری چطوری درست شده؟ ممنون خدافظ
کارن: سلام من کارن رفیعی هستم از کرج برق از چی درست شده؟ خدافظ
سام: چطوری سیم برقو نگه میداره و برق از توی سیم رد میشه؟
مانلی: سلام دنا و رها من مانلی هستم از تهران. چرا موقعی که وسایل الکترونیکی آب میخورن میسوزن؟ ممنون
دانابات: پیامها تمام شد. آخجون آخجون این قسمت مورد علاقهی منه.
دنا: دانابات مگه تو هم قسمت مورد علاقه داری.نمیدونستیم.
رها: حتما چون تو هم با برق کار میکنی از این قسمت خوشت مییاد.
دانابات: آره. من عاشق برق…. out of charge out of charge
دنا: آخ دانابات شارژش تموم شد. چه ذوقی داشت برای این قسمت.
رها: آره. حیف شدها. حالا ایراد نداره بعدا خودش گوش میده. بیا سوال باحال این برنامه رو اعلام کنیم.
گوینده: این شما و این سوال باحال این برنامه
دنا و رها با هم: برق از چی درست شده؟
{موسیقی}
دنا: بچهها فکر کنم تا حالا چندین بار توی قسمتهای قبلی گفتیم که همهی چیزهای دور و بر ما و حتی خود ما از مولکول درست شدن. مولکولها هم از اتم درست شدن. حالا بیاین امروز یه ذره بیشتر دربارهی شکل اتمها حرف بزنیم.
رها: من و دنا اول میخواستیم با دستگاه زوم بریم ببینیم اتم چه شکلیه ولی فهمیدیم که هیچ دستگاه زوم یا حتی هیچ میکروسکوپی نیست که بتونه خود اتم رو بهمون نشون بده. برای همین به جاش از شیرین زندیان معلم علوممون خواستیم که برامون توضیح بده اتم چه شکلیه و صداش رو ضبط کردیم.
شیرین زندیان: همه چیزهایی که اطراف ما وجود داره از یک سری ذرات کوچکتری به نام اتم ساخته شده. درون اتمها ما یک هسته داریم که داخلش پروتون و نوترون هست پروتون بار مثبت داره و یک سری ذرات کوچکتر و ریزتر داریم که دور هسته دارن حرکت میکنن به نام الکترونها. در حالت عادی ذرات و اتمها دوست ندارن که هیچکدام از اعضاشون رو از دست بدن. دوست ندارن الکترونها پروتونها و نوترونهاشون رو از دست بدن. ولی از اونجایی که الکترونها با فاصلهی خیلی زیادتری نسبت به هستهها قرار دارن و خیلی سبک هستن و خیلی سریع حرکت میکنن بعضی وقتها میتونن جابجا بشن. حالا چه شکلی میتونن جابجا بشن؟ یکی از روشهاش اینه که یک جسمی رو مثلا یک بادکنک رو بردارید و به موهاتون مالش بدین. در این حالت الکترونها میتونن از یک جسمی فرار کنن و برن به اون جسمی که بهشون مالش پیدا کرده و روی اون قرار بگیرن. این موقع است که ما میگیم جسم دارای بار شده. دارای بار الکتریکی شده. مثلا تو این مثالی که گفتیم بادکنک دارای بار الکتریکی منفی شده. یعنی الکترون به دست آورده. ولی موی ما الکترون خودش رو از دست داده. و بار الکتریکیاش مثبت شده.
دنا: بچهها بار مثبت به انگلیسی میشه positive charge. بار منفی هم میشه negative charge
رها: اگه یه جسمی بارش منفی باشه جسمی که بار مثبت داره رو به خودش جذب میکنه یه جورایی میکشه طرف خودش و بر عکس از جسمی که بار منفی داره فرار میکنه. اگه جسمی هم بار مثبت داشته باشه همینطور از جسمی که بارش شبیه خودش باشه فرار میکنه و میچسبه به جسمی که بار منفی داره.
دنا: مثل همین چیزی که خانم زندیان گفت. بچهها شما میتونین این رو امتحان کنین. اگه تو خونهتون یه بادکنک دارین زودی بادش کنین. بعد چندبار به موهاتون بمالینش. تند و تند و تند. بعد بچسبونینش به دیوار. میبینین که بادکنک میچسبه به دیوار. این به خاطر اینه که:
شیرین زندیان: بادکنک که الکترونهای اضافه داره زمانی که اون رو به یه جسم دیگه مثل دیوار نزدیک میکنیم بادکنک میخواد که الکترون اضافه رو از دست بده به خاطر همین میخواد بهش بچسبه.
رها: یه آزمایش دیگه هم میتونین بکنین. چهار پنجتا تیکه کاغذ کوچولو رو روی میز بریزید. بعد یه شونهی پلاستیکی یا یه خطکش پلاستیکی بردارید باز محکم به موهاتون یا یه پارچهی پشمی بمالید. حالا شونه یا خطکش رو به کاغذها نزدیک کنین میبینین که کاغذها میچسبن به خطکش شما. باحال نیست.فقط حتما باید پلاستیکی باشهها. خب دنا بیا برگردیم تا ادامهی داستان الکتریسیته رو بگیم.
{تق تق}
دنا: ا ستوان ویزبیه پشت پنجره است. بذار باز کنم بیاد تو
{صدای باز شدن پنجره}
دنا و رها با هم: سلام ستون.
ویزبی: سلام دنا. سلام رها.
رها: ا ستوان ویزبی تو که گفتی نمیخوای بیای اینجا.
ویزبی: اون خفاشه که الان خوابه. اون آفتاب پرسته هم که اون پایین داره زیر آفتاب کش میاد. منم اومدم یه سری بهتون بزنم. آخه دلم براتون تنگ شده بود. برای بچهها تنگ شده بود.
دنا: خیلی خوب کاری کردی جناب ستوان. حالا چرا داری اونجوری راه میری. جناب ستوان چرا داری پاتو میکشی رو زمین.
ویزبی: الان میگم بهتون.
دنا: بچهها ستوان ویزبی داره همینجوری راه میره پاشو زمین میکشه. حالا چرا نمیدونیم.
ویزبی: دنا انگشتت رو بیار جلو.
دنا: انگشت منو میخوای چیکار.
رها: من فهمیدم من فهمیدم. بیا من انگشتمو میارم جلو.
ویزبی: حاضری؟ یک دو سه.
{صدای جرقه}
دنا: ااا چه باحال بود. چطوری اینکارو کردین. بچهها بچهها بین انگشت ستوان و انگشت رها جرقه زد.
ویزبی: الکتریسینهی ساکن دیگه. من پامو کشیدم زمین الکترون اضافه به دست آوردم در نتیجه بار الکتریکیم منفی شد. انگشتمون رو نزدیک کردیم جرقه زد. یعنی الکترونها از انگشت من رفت تو انگشت رها.
رها: دنا یادته اون شب اومدی در اتاقو باز کنی یهویی انگشتت جرقه زد. همین الکتریسته ساکنه که از دست تو رفت تو دستگیرهی در.
ویزبی: آره خیلی باحاله. البته همیشه نمیشهها ممکنه بچههای توی خونه امتحان کنن نشه. بستگی داره روی چه سطحی راه برین یا آب و هوا چطوری باشه.
دنا: ستوان ویزبی این همه اطلاعات از کجا آوردی؟ معلومه تجربه داریا.
ویزبی: مگه ما حشرهها چی از اون شکارچی رنگ و وارنگتون کم داریم. شروع کردم هر روز کلی کتاب میخونم. میخوام یه پادکست درست کنم باحالتر از اون پادکست یهویی.
رها: جناب ستوان خیلی کار خوبی میکنین. خیلی خوبه که میخواین دانشتون زیاد بشه ولی چی کار به پادکست آقای پی دارین.
ویزبی: هوووم. حالا بهش فکر میکنم. یه چیزیه بین من و آقای پی. ولی اصلا شما میدونستین رعد و برق تو آسمان هم همین الکتریسیتهی ساکنه. مثل همین جرقهای که الان بین دست من و رها زد. من همین امروز داشتم دربارهاش میخوندم.
دنا: چه باحال چی شد پس به برق و الکتریسیته علاقهمند شدی ستوان؟
ویزبی: من به علم و دانش علاقهمندم. البته این چیزی که درباره صاعقه گفتم رو توی یه پادکست تاریخی شنیدم. آخه بنجامین فرانکلین یکی از اولین رئیس جمهورهای آمریکا هم خیلی به برق و الکتریسیته علاقهمند بوده. اون بعد یه بادبادک مخصوصی درست میکنه و یه روزی که داشته طوفان میومده این بادبادکش رو هوا میکنه. بعد صاعقه میخوره به این بادبادکه و فرانکلین اون رو از طریق سیم مخصوصی که به بادبادک بسته بوده هدایتش میکنه. این میشه شروع یه تحقیقات بزرگ تا میرسه به این جریان برق امروزی که ما تو خونههامون استفاده میکنیم.
رها: آره بچهها گفتیم، این الکتریسیتهای که از سر انگشت آقای ویزبی و من جرقه زد یا صاعقه الکتریسیتهی ساکن هستند. الکتریسیتهای که توی سیمهای برق هست هم شبیه همینه یعنی اون هم حرکت الکترونها با بار منفیه. منتها فرقی که میکنه اینه که دانشمندا و مهندسها توی یه جایی که بهش میگن نیروگاه برق یا Power Plant با یه دستگاههایی همینطور دائم جریان الکترون درست میکنن.
ویزبی: یعنی باتریهایی که ما میذاریم تو اسباببازی هم از این دستگاهها دارن؟
دنا: یه جورایی آره یه جورایی هم نه. ببین باتریها هم جریان دائمی برق درست میکنن. باتری رو که دیدین. دو سر داره. یه سرش علامت مثبت زده یه سرش علامت منفی. بین این دوتا سر یه مادهی شیمیایی اینها رو از هم جدا میکنه. یکی از این سرها الکترون کم داره. ولی اون مادهای که اون وسط هست نمیذاره اون الکترونی که اون سر اضافه هست همینطوری مستقیم بره اون سمتی که کم داره. برای همین الکترونها دنبال یه راهی هستن که برن توی اون سمتی که کم داره. اینطوریه که وقتی این باتری رو میذاریم توی اسباببازیهامون الکترونها یه راه جدید پیدا میکنن. و اون سیمهای اسباببازی ماست. اینجوریه که باتری در واقع الکتریسیته درست میکنه. الکترونها از توی سیمهای اسباببازی میرن اون سمتی که الکترون کم داره. هی باز این کمه دوباره ادامه میدن.
رها: بچهها خانم زندیان یه آزمایش هم به ما یاد داد که بتونیم توی خونه باتری درست کنیم. شما هم با کمک بزرگترها میتونین باتری درست کنین. چطوری این طوری:
شیرین زندیان: دو تا فلز با جنس مخالف رو بزنیم تو سیب زمینی بعد با یه سیم مسی اینها رو به هم وصل کنیم میبینیم باهاش میتونیم یه لامپ رو روشن کنیم. این کار رو با آب نمک هم میشه درست کرد.
دنا: دانشمندا فهمیدن که خیلی از فلزها مثل مس یعنی copper یا نقره یعنی silver جریان الکترونها رو از خودشون عبور میدن. برای همین بیشترسیمهای برق رو از مس میسازن تا بتونه جریان الکتریسیته رو از نیروگاه تا خونههای ما بیاره.
رها: غیر از فلزات بعضی مواد دیگه هم میتونن الکترونها رو از خودشون عبور بدن. مثلا آبی که با نمک قاطی شده باشه. برای همینه که بعضی وقتها وقتی روی یه وسیلهی الکتریکی آب میریزه باعث میشه که جریان الکتریسیته از یه راه اشتباهی بره و باعث بشه که قطعات الکتریکی خیلی داغ بشن یا کارشون خراب بشه نتونن کارشون رو خوب انجام بدن. که تو این جور مواقع میگیم دستگاه سوخت.
دانابات: charge completed آخجون آخجون من منتظر این قسمت بودم. من خیلی به برق علاقه دارم.
ویزبی: بههه دانابات. خواب بودی از دست دادی. ما تقریبا هر چیزی که دربارهی برق تو دنیا هست رو گفتیم.
دانابات: نه نه. چه قدر من بدشانسام. من گفته بودم باطری بهتر میخوام. رها. دنا. آه آه.
رها: ببخشید دانابات. واقعا ناراحتیم که اینطوری شد. ولی ایراد نداره تو هم مثل بچهها برو تو اپلیکیشنها پادکست سرچ کن چی؟کجا؟چرا؟ این قسمت پادکست رو گوش بده.
دنا: البته تو سایت هم میتونی بری. Darwagkids.com داروگ رو هم با دبلیو بنویسیها اشتباه ننویسی.
دانابات: لازم نیست. من خودم روی دکمهی سابسکرایب زدم و هر قسمت جدیدی که بیاد میفهمم. لازم نیست دوباره سرچ کنم.
رها: ستوان ویزبی راستی گفتی ما «تقریبا» همه چیز رو گفتیم. ما که همه چیز رو نگفتیم ولی منظورت چی بود؟
ویزبی: بابا یه قسمت مهمش رو جا انداختین. اون قسمت که مربوط به ما حشرهها و حیوونها و درختا میشه؟
دنا: منظورت چیه ستوان؟
ویزبی: اینکه توی نیروگاههای برق چطوری انرژیهای دیگه تبدیل به برق میشن رو نگفتین دیگه.
رها: خب یه پیشنهادی تو برو تحقیق کن اون وقت ما یه قسمت جداگونه دربارهی نیروگاهها درست میکنیم.
ویزبی: آخجون آخجون اینجوری منم پادکست درست میکنم.
دنا آره بچهها شما اگه سوالی دربارهی نیروگاه برق دارین و اینکه چطوری انرژیهای مختلف تبدیل به برق میشه سوالهاتون رو برای بفرستین که بدیم ستوان ویزبی بره جوابشو پیدا کنه. فقط وایسا ببینم انگار صاد یه صدا برامون فرستاده
صاد: از قسمت قبلی تا امروز کلی صدا برامون اومده. اما قبلش بیاین صدای مهرینا رو گوش بدیم.
مهرینا: سلام دنا و رها من پادکست هاتون رو خیلی دوست دارم همیشه هم گوش میدم اما تو پادکست رویاها از کجا مییان اسم من رو اشتباه خوندین. اسم من مهرینا است.
صاد: مهرینا جان ببخشید. اشتباه از من بود. حالا بریم ببینیم دوستهای جدیدمون کیا هستن؟
تیدا از شیراز، مهراد از مشهد، آوین از ونکوور، روشنا از تهران، روشنا جلالی از تهران، یاسان از تهران، رادوین از بوشهر، آبان پور فرخ از شیراز، بارانا از شاهینشهر، نیلا از تهران، آرتین از تهران، باران و ماهان از أصفهان، جانان از تهران، آیهان از همدان، آدرین صفایی نیک از تهران، کاوه رادبن رو نمیٔونیم از کجا، دلیار از استانبول و نیلا فضلی از تهران دوستهای جدید ما هستن
بچهها خیلی خوشحالیم که برامون صداهاتون رو فرستادین. حالا بریم سراغ دوستهای قدیمیمون که دوباره برامون صدا فرستادن.
سیاوش ازتهران، موژان از متل قو،علیرضا از کاشان، رسام از تهران، آفرین و نیکی از ونکوور، نارگل از تهران، بردیا از البرز، برسام از تهران، حامی از شیراز، سام از کرج، راستین از تهران، سورنا از شیراز، آرین از اصفهان، روشا از هلند، کیانمهر از خرم آباد، ایلیا حقانی از تهران، اهورا از شیراز، کیاشا از نورآباد فارس، مهرو بشیری از لار، هما از کیش، آران افشار از تهران، مهرپویا نمیدونیم از کجا، نگار از تهران، ویانا از کرج، ارشا از تهران، رایان از تهران، سامیار از تهران، لارا شوکتی از تهران، ویهان از تهران، خورشید از ونکوور، سهراب از تهران، ایمان حقگو از تهران، و نامی آقاجانی از تهران
رها: بچهها ممنون که برامون صداهاتون رو میفرستین راستی میتونین نقاشیهاتون رو هم بفرستین که بذاریم توی سایت و اینستاگرام پادکست.
دنا: آدرس سایت رو یه بار دیگه میگم دبلیو دبلیو
ویزبی: ای بابا چندبار می گی همه بلد شدن دیگه. Darwagkids.com داروگ هم با دبلیوه. زودباشین خدافظی کنیم بریم تا این آقای پی نیومده.
رها: باشه ستوان. بچهها تا قسمت بعد.
همه با هم: مراقب سوالاتون باشید.