{این متن اولیه است. بعضی جملات به هنگام اجرا تغییر کردهاند}
پادکستی که میشنوید محصولی از داروگه
{صدای تلفن و پیام و….}
دانابات: سوالها زیاده. کشفها زیاده. باید یه کاری بکنم.
{صدای تلفن کردن}
دانابات: الو دنا من هستم دانابات.
دنا: سلام دانابات چی کار داشتی؟
دانابات: لطفا رها رو پیدا کن و بیا به استودیو اینجا به کمکتون نیاز دارم.
دنا: مگه صاد اونجا نیست؟
دانابات: نه تولد دوستش دعوت بود، راه هم دور بود زودتر رفت که سر وقت برسه.
دنا: آهان. راست میگی، یادم اومد. گفته بود میخواد زود بره. باشه، الان با رها مییایم کمکت.
{صدای تلفن}
ویانا: سلام دنا و رها.
دانابات: سلام. من داناباتم. دنا و رها هنوز نرسیدن. اگه پیغامی داری بگو من بهشون میرسونم.
ویانا: من ویانا هستم از شهر کرج میخواستم بگم من یه ماه و نیمه سوالم رو فرستادم ولی شما جوابم رو ندادین.
دانابات: ویانا من صدات رو گرفتم. دستهبندی هم کردم. ولی خیلی سوالها زیاده و آقای پی و دنا و رها سعی میکنن هفتهای یه پادکست درست کنن ولی هر روز کلی سوال جدید مییاد. برای همین خیلی از سوالها بیجواب مونده. واقعا ببخشید که طول میکشه تا جواب سوالاتون رو بدیم.
{صدای تلفن}
دانابات: ویانا مرسی که تماس گرفتی. من امروز تنهام باید اون یکی تلفن رو هم جواب بدم. خدافظ.
ویانا: خدافظ
{صدای قطع کردن تلفن و برداشتن تلفن}
روشنا:سلام دنا و رها من روشنا هستم از تهران.
دانابات: سلام روشنا. من داناباتم دنا و رها هنوز نرسیدن. اگه پیغامی داری بگو من به اونّها میدم.
روشنا: قبلا یه سوال براتون فرستاده بودم.
دانابات: سوالت چی بود؟
روشنا: اینکه چرا ما آدمها وجود داریم. ولی شما جواب من رو نداده بودین. می خواستم خواهش کنم که جوابم رو بدین.
دانابات: آهان یادم اومد سوالت رو. روشنا اتفاقا همین الآن داشتم به ویانا میگفتم. ما تلاش میکنیم به همهی سوالها جواب بدیم، اما ممکنه طول بکشه. خدافظ.
{صدای قطع کردن}
{صدای در}
رها: دانابات اینجا چه خبره؟ چرا اینقدر شلوغ پلوغه؟
دنا: اینها همه سوالهای بچههاست که رسیده.
دانابات: آره. سوالها خیلی خیلی زیاد شده.
دنا: آخجون! این یعنی اینکه ما دوستای خیلی خوبی پیدا کردیم.
رها: آره آره. یعنی بچهها پادکست ما رو گوش می دن! من خیلی خوشحالم.
{صدای تلفن}
رها: الو بفرمایین.
برنا: سلام من اسمم برناست. من تو ونکوور زندگی میکنم ۵ سال و نیممه. آلموست ۶.
دنا: سلام برنای تقریبا شش ساله! از آشناییت خیلی خوشحالیم. تو کدوم قسمتهای پادکست ما رو گوش دادی؟
برنا: پیتزا پرنده چجوری مغزمون کار میکنه چجوری چراغا درست میشن. آسمون چقدر سنگینه. چرا بعضی مزه غذاها رو دوست ندارن. چرا دایناسورها خیلی بزرگن واتس د بیگست دایناسور.
رها: چه خوب! من هم اون قسمت بزرگ ترین دایناسور رو خیلی دوست دارم! خودت هم سوالی داری؟
برنا: سوالم اینه که چطوری برگها درست میشن.
دنا: چه سوال جالبی. برنا فکر کنم ما قبلا جواب این سوال رو توی قسمت دوم قصهی عاشقانهی گلها دادیم. اونجا گفتیم که چطوری دونه تبدیل به یه گیاه کامل میشه و برگ درست میکنه. به نظرم اگه به اون قسمت گوش بدی جواب سوالت رو پیدا میکنی.
رها: آره برنا! مرسی که بهمون زنگ زدی. خیلی خوشحال شدیم. فعلا خدافظ.
{صدای قطع کردن}
دنا: رها رها من خیلی خوشحالم که این همه دوست جدید پیدا کردیم. یه حس خوبی توی دلم دارم.
رها: آره منم همینطور. انگار یکی داره قلقلکم میده. همهاش دلم میخواد بخندم.
دانابات: چه جالب! اتفاقا قسمت امروز هم دربارهی شادیه. زود باشین شروع کنین بچهها منتظر هستن.
دنا: آخجون باشه دانابات. رها بزن بریم شروع کنیم.
{آگهی}
دنا: سلام من دنا هستم.
رها: من هم رها هستم و سلام.
دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش میدین.
{موسیقی}
دنا: بچهها ممنون که سوالها و کشفهای جدیدتون رو برای ما میفرستین. ما از اینکه کلی دوست جدید پیدا کردیم خوشحالیم.
رها: خیلی خیلی خوشحالیم! امروز می خوایم به چند تا از سوالای رسیده جواب بدیم. هی دانابات سوالهای امروز رو پخش کن.
{افکت دانابات}
هانا: سلام من اسمم هاناه از مونیخم ۶ سالمه سوالم اینه که ما چطوری قلقلکمون مییاد.
کیانمهر: سلام من کیانمهرم شهرم خرمآباد سوالم اینه که ما خودمون رو قلقلک میدیم خندهمون نمییاد یکی دیگه قلقلک میده خندهمون مییاد. خدافظ.
حلما: سلام دنا و رها من حلما هستم از رفسنجان میخواستم بپرسم چرا ما تو تولدها خوشحالیم.
رها: وای چه سوالهای جالبی. من حتی وقتی به خنده فکر هم میکنم خندهام میگیره. دنا آمادهای که سوال رو اعلام. کنیم.
دنا: معلومه که آمادهام.
{شیپور اعلام}
گوینده: این شما و این سوال باحال این قسمت.
دنا و رها: چی میشه که ما میخندیم؟
{موسیقی}
رها: بچهها اگه یادتون باشه ما تو فصل اول یه قسمت دربارهی عصبانی شدن داشتیم. اونجا فهمیدیم که میشه هورمونها یه مواد شیمیایی هستن که وقتی مغز میخواد بعضی دستورها رو به بعضی جاهای بدن بده ازشون استفاده میکنه.
دنا: رها من میگم بیا اول یه ذره دربارهی اینکه مغز چطوری کار میکنه حرف بزنیم. دقت کردین بیشتر وقتها وقتی دربارهی احساساتمون حرف میزنیم فکر میکنیم احساسات از قلب ما مییاد؟ ولی در واقع این مغز و سیستم عصبی بدن ما هستن که احساساتو به وجود میآورن. مثلاً وقتی چیزی رو میبینیم یا میشنویم مغز ما پیامهایی میفرسته و به ما میگه که چه احساسی داشته باشیم. گاهی هم بدن ما اطلاعات رو به مغز ما میده و باعث میشه ما احساس خاصی داشته باشیم.
رها: مثلاً درد، عصبانیت، خوشحالی، نگرانی، ناراحتی. همهی اینها از طریق پیامهایی که مغز ما میفرسته به وجود میآن. حالا مغز چهطور این کار رو انجام میده؟
{صدای بوق}
رها: این صدای چیه؟ ا انگار داناباته. دانابات چرا داری صدا میدی؟
دانابات: این آپدیت جدیدمه. خودم خودم رو آپدیت کردم.
دنا: خودت رو آپدیت کردی که صدای بوق بدی؟
دانابات: نه این فقط صدای notification ه.
دنا: بچهها notification به فارسی میشه اعلان. اعلان یعنی اعلام کردن، اطلاع دادن. خب یه صدای بهتر میذاشتی. بوق چیه آخه؟
دانابات: خب این صدا چطوره؟
{صدای خر}
دنا: نه بابا صدای خر نمیخواد بذاری. حالا ولش کن. این اعلان چی هست حالا؟
دانابات: اعلان امکان سوال؟
رها: امکان سوال چیه دیگه؟
دانابات: چون سوالها زیاد شده هرجایی که بشه جواب یه سوال دیگه رو هم داد من با این بوق بهتون خبر میدم.
دنا: یعنی الآن میشه یه سوال دیگه رو جواب بدیم؟ چه سوالی رو؟
{افکت سوال}
سهند: سلام من سهند هستم از تورنتو. ما چطوری بدنمون رو تکون میدیم؟
رها: آهان آهان فهمیدم منظورت چیه. مغز کلاً کارهاش رو با کمک نوروترنسمیترها یا انتقالدهندههای عصبی انجام میده. انتقال دهندههای عصبی به سلولها کمک میکنن با هم حرف بزنن. اینجوری ما فکر میکنیم، احساس میکنیم و اعضای بدنمون رو حرکت میدیم. یعنی فرقی نمیکنه که مغز بخواد به دست ما بگه تکون بخور یا بخواد به ما بگه خوشحال باشیم یا ناراحت. اون به کمک همین انتقالدهندههای عصبی کوچولو دستور میده و اونا هم در سیستم عصبی ما پیامها رو از جایی به جای دیگه میرسونن و باعث میشن که سلولهای مغز یا نورونها با هم ارتباط برقرار کنن.
دنا: اگه یادتون باشه توی اون قسمت عصبانیت فصل اول گفتیم که هر کدوم از احساساتی که داریم، با چند تا مادهی شیمیایی به اسم هورمون به وجود مییان. مثلا خوشحالی ما به هورمونهایی به اسم سروتونین، دوپامین و آکسیتوسین مربوط میشه. بچهها بیاین بریم زوم کنیم ببینیم مغز ما وقتی خوشحاله چی کار میکنه.
رها: ولی حالا رو مغز کی زوم کنیم؟ یه آدم خوشحال از کجا بیاریم؟ اصلا دستگاه زوم کجاست. دانابات تو دستگاه زوم رو ندیدی؟
{صدای عجیب}
رها: دانابات چرا داری باز صدا در میاری؟ واقعا سلیقهی عجیبی تو انتخاب آهنگ برای اعلان داری.
دانابات: این هم خوب نیست؟ این چطوره؟
{یه صدای عجیبتر}
دنا: نمیخواد بابا همون بوقی که اول گذاشته بودی خوب بود. حالا چرا دوباره آلارم زدی؟ بازم سوال اومده؟
دانابات: نه فقط داشتم آهنگ نوتیفیکیشنم رو امتحان میکردم.
رها: همین؟خب بذار بعد برنامه با هم به آهنگ خوب انتخاب میکنیم. الآن ما دنبال یه آدم خوشحال میگردیم تا بریم زوم کنیم تو مغزش. اصلا دستگاه زوم کجاست؟
دانابات: صاد الآن وسط تولد دوستشه. دستگاه زوم هم توی جیبشه.
دنا:هان؟! دستگاه زوم تو جیب صاد چی کار میکنه؟
دانابات: من و صاد داشتیم یه کاری میکردیم که دستگاه زوم به اینترنت وصل بشه و از راه دور هم کار کنه. الآن میتونیم امتحانش کنیم. زنگ بزنین به صاد بگین زوم کنه روی مغز خودش. من اینجا روی مونیتور به شما نشون میدم.
رها: باشه. بذار امتحان کنیم ببینیم جواب میده یا نه.
{صدای گرفتن شماره}
رها: الو سلام صاد منم رها. کجایی؟
صاد: من کادو گرفتم، دم در خونهی دوستمم. میخوام برم تو تولدشه. چی کارم داشتی؟
رها: ببین ما میخوام زوم کنیم روی مغز یه آدم خوشحال. دستگاه زوم تو جیب توه.
صاد: بذار ببینم. ا ا ا ا آره اینجاست. حالا من این رو چطوری به شما برسونم؟
رها: نمیخواد به ما برسونی. برو تولد اونجا رو کلهی خودت زوم کن ببینیم وقتی خوشحالی مغزت چی کار میکنه.
صاد: آهان. دانابات بهتون گفت که این از راه دور کار میکنه؟ الآن میریم تستش میکنیم. بیاین اینم از این. دستگاه زوم رو روشن کردم.
{افکت زوم}
رها: دنا مونیتور رو چک کن. ببین چی میبینی؟
دنا: ا ا ا آره الآن دارم مغز صاد رو نگاه میکنم. چقدر به هم ریخته است. صاد یه ذره اینجا رو مرتب کن.
صاد: ببخشید دیگه. من گوشی رو قطع میکنم از تو همون دستگاه زوم میتونیم حرف بزنیم اگه لازم شد. حدافظ.
{صدای قطع کردن}
دنا: رها رها فکر کنم اون دوتا مونیتور بزرگ چشمهای صاد باشن. نگاه کن داره در میزنه بره تو مهمونی.
رها: آره نگاه کن. مغزش هم نشسته پشت سیستم کنترل. هی داره دکمه میزنه.
مغز صاد: اینقدر سر صدا نکنین الآن دکمهی اشتباه میزنم به جای اینکه در بزنه لگد میزنه.
دنا: ا من فکر کردم از تو مونیتور صدای ما رو نمیشنوی.
مغز صاد: تو تلفن هم گفتم که اگه لازم شد اینجا حرف میزنیم. در ضمن با یه مبلغ کوچیک ماهیانه میتونین از داروگ حمایت کنین. نه این چی بود گفتم الآن.
رها: جدی این چی بود گفتی؟ الان چه ربطی داشت؟
مغز صاد: آخه هی دارم تو مغزم به این فکر میکنم. گاهی خودش میپره بیرون. ببخشید. ببینین. من این دکمه رو میزنم نورو ترنسمیترها به دست دستور میدن که بره در بزنه.
{صدای در زدن و باز شدن در}
صدای غریبه: به به صاد عزیز بفرمایین تو خوش اومدین.
دنا: بچهها صاد داره میره تو مهمونی. این دکمهها چیه میزنی الآن.
مغز صاد: مگه نمیبینین تولده همه جا رنگی پنگیه. من هم باید چشم رو سریع بچرخونم. هم باید به پاها بگم برن اینور اونور هم باید با همه خوش و بش یعنی سلام و احوالپرسی کنم. در ضمن کافیه یه سر به سایت ما بزنین داروگ کیدز دات کام. داروگ هم با دبلیوه.
رها: باشه باشه برو به کارت برس. ما سوال داشتیم ازت میپرسیم.
{افکت هیجان انگیز}
دنا: این چیه یهویی همه جا پخش شد.
مغز صاد: دوپامین آخجون. دوپامین دوپامین.
رها: آهان این هورمون دوپامینه. صاد رفته تولد، داره با دوستاش می رقصه، خوراکی های خوشمزه می خوره، بادکنک دستشه. همه ی این کارها باعث می شه تو مغزمون دوپامین ترشح یعنی آزاد یا release بشه. وقتی دوپامین تو مغز آزاد میشه ما احساس خوشحالی می کنیم
دنا: رها نگاه کن. نگاه کن. صاد داره میره پیش یکی از دوستاش. آهای مغز صاد این کیه؟
مغز صاد: هیس هیچی نگو حواسم رو پرت نکن.
صاد: به به سلام میم. چطوری ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود.
میم: ا صاد تو هم اینجایی نمیدونستم تو هم دعوتی. منم دلم برات تنگ شده بود.
صاد: چه لباس قشنگی چقدر بهت مییاد. خیلی خوشگل شدی.
میم: ممنونم چشمات قشنگ میبینه.
{افکت هیجان انگیز}
مغز صاد: اکسی توسین آخجونمی جون. اکسی توسین.
دنا: این حتما هورمون اکسیتوسینه. این هورمون وقتی که احساس صمیمیت و نزدیکی میکنیم توی مغز آزاد میشه
{صدای آهنگ}
رها: ا دنا نگاه کن انگار صاد داره میرقصه و دست میزنه.
دنا: معلومه که خیلی خوشحاله. خوش به حالش. حالا اثر این هورمونها تا کی هست؟
{افکت هیجان انگیز}
مغز صاد: یوهووووو سروتونین سروتونین سروتونین.
رها: فکر کنم حالا حالاها خوشحال بمونه. آخه وقتی هورمون سروتونین آزاد میشه احساس خوشحالی مدتی با ما میمونه.
{صدای تپش قلب}
دنا: رها فکر کنم این صدای قلب صاده. داره تند تند میزنه. انگار هیجانش رفته بالا.
{افکت هیجان انگیز}
رها: دنا نگاه کن اینی که الآن آزاد شد فکر کنم اندورفین باشه. اون غدهی کوچولو هم که پشت دماغ صاده غدهی هیپوفیزشه.
دنا: آره آره این حتما اندورفینه. اندورفین یه هورمون خیلی مهمه. آخه وقتی مثلا میخوریم زمین و پامون درد میگیره اندورفین باعث میشه که کمتر احساس درد کنیم و کم کم خوب بشیم. وقتی هم که خوشحال هستیم مثل الآن که صاد داره خیلی بهش خوش میگذره دوباره غدهی هیپوفیز اندورفین آزاد میکنه. اندورفین وقتی با دوپامین و سروتونین و اکسیتوسین مخلوط میشه باعث میشه ما خیلی خیلی خیلی خوشحال بشیم.
رها: آره خیلی جالبه. دنا من میگم بیا بریم دیگه. بذاریم صاد تو مهمونی خوش باشه. آهای مغز صاد ما داریم میریم. کاری نداری.
مغز صاد: نه فقط به بچهها بگین ما رو به دوستاشون معرفی کنن. خیلی دوسشون دارم.
دنا: باشه به بچهها میگیم.خدافظ
{افکت زوم}
رها: خیلی جالب بود. دنا میگم یادت باشه آخر برنامه چیزی که صاد گفت رو به بچهّها بگیم.
دنا: باشه باشه. یادم میمونه.الآن هم تقریبا آخر برنامه است. یه چیز دیگه هم به بچهها دربارهی خوشحالی بگیم. این که خوشحالی و ناراحتی آدمها با هم فرق داره چون ترکیب این مادههای شیمیایی در آدمهای مختلف با هم فرق میکنه. آدمها با چیزهای متفاوتی خوشحال می شن.
رها:دانشمندها میگن که ترکیب احساسات ما به ژنهای ما ربط داره. ژنها بخشهایی از سلولهای بدن ما هستن که شبیه دستورالعمل هستن شبیه یه کتاب راهنما هستن. ژنها به بدن ما میگن چطوری رشد کنن چطوری کار کنن. یعنی اونها همهی اطلاعات لازم برای ساختن و نگهداری بدن ما رو دارن. ژنها از پدر و مادر به ما منتقل میشن و باعث میشن که ویژگیهای مختلفی مثل رنگ مو، رنگ چشم، و قد را از آنها به ما برسه.
دنا: غیر از این، تجربههایی که قبلاً داشتیم هم باعث میشن احساسات رو جورهای متفاوتی حس کنیم. مثلاً ما قبلاً تجربه کردیم که وقتی به تولد دوستامون میریم به ما خوش میگذره و احساس خوبی داریم. برای همین اگه تولد دعوت شیم خوشحال میشیم. خب. رها یه لحظه صبر کن ببینم همه چیز رو گفتیم. ممممم. آهان قلقلک. قلقلک رو نگفتیم. بچهها قلقلک واکنش دفاعی بدن ماست. وقتی یه نفر ما رو قلقلک میده، در حقیقت داره یه بخشهایی از بدن رو تحریک میکنه. اون بخشها یه پیامی به مخچه در مغز میفرستن و مخچه هم در واکنش دستور خنده میده.
رها:بچهها خندهی قلقلک وقتی اتفاق میافته که مغز غافلگیر بشه. برای همین اگه خودتون خودتون رو قلقلک بدین خندهتون نمیگیره چون مغز غافلگیر نشده و آمادگی داره.
دنا: بچهها ممنونیم که برای ما صداهاتون رو میفرستین. ما ایدهی پادکستهامون رو از شما میگیریم.
رها: یادتون نره ما رو به دوستهاتون هم معرفی کنین و اگه دوست داشتین با هم گوش بدین. ولی تا اون موقع
دنا و رها با هم: مراقب سوالاتون باشین.