{این متن اولیه است. بعضی جملات به هنگام اجرا تغییر کردهاند}
پادکستی که میشنوید محصولی از داروگه
{صدای گریهی ستوان ویزبی}
آقای پی: این صدای گریهی کیه؟ انگار از پشت پنجره مییاد. ا ا ا آره ستوان ویزبیه. بذار برم ببینم چرا داره گریه میکنه
{صدای پای آقای پی و باز شدن پنجره}
آقای پی: ستوان ویزبی. ستوان. چرا داری گریه میکنی چی شده؟
ویزبی: ولم کن. بذار به درد خودم بسوزم و بسازم.
آقای پی: ولی تو که نمیسوزی. یعنی چی که میگی بسوزم و بسازم.
ویزبی: ای بابا. تو ایران نبودی، با هیچ آدم ایرانی هم حرف نزدی؟ این یه اصطلاحه،. اصطلاح یعنی ممممممم
آقای پی: Idioms
ویزبی: چمیدونم. همینی که تو میگی. بسوزم و بسازم یعنی اینکه من ناراحتم، بذار تنها باشم.
آقای پی: چرا ناراحتی؟ من و تو دیگه با هم دوستیم. من هم نمیذارم دوستم ناراحت باشه.
ویزبی: آخه تو کاری نمیتونی بکنی که.
{صدای پا و در}
دنا: ا رها نگاه کن ستوان ویزبی و آقای پی اینجا هستن. آخجون
رها: آره. سلام ستوان سلام آقای پی. ولی ستوان انگار ناراحته. نکنه دوباره دعواتون شده.
آقای پی: نه بابا. دعوامون نشده. من دیدم از پشت پنجره صدای گریه مییاد باز کردم دیدم ستوان ویزبیه. هرچی هم ازش میپرسم چرا ناراحتی نمیگه. میخواد بسازه و بسیزه.
ویزبی: بسازه و بسیزه چیه دیگه. میگم میخوام بسوزم و بسازم. یعنی تو ناراحتی خودم تنها باشم.
{صدای گریه}
دنا: ستوان گریه نکن. بگو چی شده آخه.
رها: آره بگو. اصلا میخوای برات آبقند بیارم حالت جا بیاد.
ویزبی: نه نه. هرچی میکشم از این آبقنده.
دنا: یعنی چی؟ به آبقند چه ربطی داره؟
ویزبی: بابا من تو کندو بودم. داشتم عسل درست میکردم که یهویی صدای هشدار ملکه اومد.
رها و دنا: هشدار ملکه؟
رها: هشدار ملکه چیه دیگه؟
ویزبی: ملکه خیلی حساسه. وقتی یه چیزی اذیتش کنه یه زنگ هشدار داره که صداش همهجای کندو مییاد. ما هم به عنوان گارد ویژه باید سریع خودمون رو برسونیم به ملکه ببینیم مشکل چیه. منم تا صدای هشدار اومد سریع خودم رو رسوندم پیش ملکه که ببینم چی شده.
دنا: خب چی شده بود؟ اتفاقی برای ملکه افتاده بود؟
ویزبی: نه خدا روشکر ملکه صحیح و سالم بودن و کندو هم آسیبی ندیده بود ولی ملکه خیلی عصبانی بودن.
رها: خب بگو چی شده بود دیگه. چرا انقد نسیه حرف میزنی؟
آقای پی: نسیه حرف زدن یعنی چی؟
دنا: این یه اصطلاحه . کسی که نسیه حرف میزنه یعنی همه چیز رو تعریف نمیکنه و هی حرفش رو کش میده.
ویزبی: باشه میگم الآن.
آقای پی: چرا امروز همهتون هی اصطلاح به کار میبرین.
رها: آقای پی حالا بذار ببینیم ستوان ویزبی چیاش شده. بگو ستوان.
ویزبی: من رفتم پیش ملکه دیدم خیلی عصبانیان. معلوم شد که یکی دو تا از سربازها یه ظرف عسل بردن برای ملکه و ایشون هم عسل رو بو کردن و دیدن بوی خوبی نمیده. برای همین شک میکنن که این عسل از چی درست شده. بعد وزرای ملکه جلسه مشورتی میذارن.
آقای پی: وزرا یعنی چی؟
دنا: آقای پی وزرا جمع وزیره. وزیر هم یعنی minister. به کسایی که ملکه باهاشون مشورت میکنه یا کارهای مهم رو به اونها میسپره میگن وزیر.
رها: آقای پی بذار ستوان ویزبی ماجرا رو تعریف کنه آخرش همهی سوالهات رو بپرس، باشه؟
آقای پی: باشه باشه. دیگه وسط حرفتون نمیپرم. بگو ستوان.
ویزبی: آره میگفتم که وزرا عسل رو میبرن آزمایش میکنن میفهمن که از شهد گل درست نشده. از یه چیز دیگه درست شده بود.
دنا: از چی؟
ویزبی: از آب قند.
{صدای گریه}
رها: یعنی یکی به جای شهد گل با آب قند عسل درست کرده بود؟ کی این کار رو کرده بود؟
دنا: ستوان ببینم نکنه که…؟
آقای پی: ستوان اون عسلها رو تو درست کرده بودی؟ آخه این چه کاریه؟ چرا کارت رو درست انجام ندادی؟
{صدای گریهی ستوان ویزبی}
رها: ا آقای پی. وقتی یکی از دوستهامون یه کار اشتباهی انجام میده جای سرزنش کردن خوبه بهش کمک کنیم که کار اشتباهش رو جبران کنه و مشکلش حل بشه. همهی ما یه موقعهایی اشتباه میکنیم.
آقای پی: سرزنش یعنی چی؟
دنا: to blame یعنی همین کاری که تو الآن کردی.
آقای پی: آهان. ببخشید ستوان ویزبی. حالا ما چطوری میتونیم کمکت کنیم. ملکه وقتی عصبانی شد چی کار کرد؟
ویزبی فین فین کنان: ملکه خیلی عصبانی بودن. اگه خدمات ارزندهی گذشتهی من نبود الآن تیکه بزرگم گوشم بود.
آقای پی: تیکه بزرگگگ…. ببخشید ببخشید. آخرش میپرسم.
ویزبی: نمیخواد پی عزیزم من که الآن جز شما کسی رو ندارم. تیکه بزرگم گوشم بود یعنی هیچی ازمن باقی نمیموند. ولی ملکه دوتا تنبیه کردن من رو. اولا دستور دادن که درجه ستوانی رو ازم بگیرن و من الآن شدم گروهبان ویزبی. بعدم دستور دادن تا وقتی بوی آبقند میدم پامو سمت کندو نذارم. حالا منم دیگه جایی ندارم برم.
رها: آخی. ستوان ویزبی…
{صدای گریه ویزبی}
رها: ببخشید گروهبان ویزبی…
{صدای گریهی شدیدتر}
رها: ویزبی. ویزبی جان. گریه نکن. اصلا نگاه کن من و دنا و آقای پی هیچکدوم نه ستوانیم نه سروانیم نه گروهبانی نه هیچی. اصلا اینها برای توی کندو معنی میده.
دنا: آره حتی لولو هم که تو کمد خوابه هیچ درجهای نداره. تو هم قدمت سر چشم تا هر موقع خواستی اینجا پیش ما بمون.
{صدای گریهی آقای پی}
رها: ا آقای پی تو چرا گریه میکنی؟
آقای پی: آخه احساساتی شدم. دیدم ویزبی گریه میکنه منم گریهام گرفت. در ضمن قدمت سر چشم یعنی چی؟
دنا: آخی آقای پی. قدم سر چشم گذاشتن هم باز اصطلاحه. وقتی استفاده میکنیم که میخوایم به یکی که دوستش داریم بگیم بیاد پیش ما، چون از اینکه پیش ما باشه خیلی خوشحال میشیم.
ویزبی: ممنونم. دوستان. ممنونم. نمیدونم اگه شما نبودین من چی کار میکردم.
آقای پی: حالا که ویزبی حرفهاش رو زد میشه من سوالم رو بپرسم؟ چرا وقتی گروهبان ویزبی گریه میکرد منم گریهام گرفته بود؟ ملکه من رو که دعوا نکرده بود.
دنا: این سوالت خیلی جالبه. اتفاقا الآن میخوایم یه قسمت ضبط کنیم و ببینیم که ناراحتی از کجا مییاد. پس همینجا بمون، شاید جواب سوالت رو پیدا کنی. رها بدو شروع کنیم. بچهها منتظرن.
رها: آره راست میگی. یک دو سه.
{آگهی}
دنا: سلام من دنا هستم.
رها: من هم رها هستم و سلام.
دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش میکنین.
{موسیقی}
دنا: بچهها امروز آقای پی و ستوان ویزبی که الآن دیگه شده گروهبان ویزبی مهمون ما هستن تو استودیو.
رها: آره بچهها یه ذره هم ویزبی ناراحته و ما میخوایم ببینیم میتونیم تا آخر این قسمت حالش رو خوب کنیم یا نه. هی دانابات سوالها رو پخش کن.
{افکت صدا}
فربد: سلام من فربد هستم میخواستم بدونم اشک چطوری درست میشه؟
روشا: سلام من اسمم روشا است هلند زندگی میکنم. میخواستم بپرسم چرا وقتی غصه میخوریم از چشمهامون آب مییاد؟
کیاشا: سلام دنا و رها من کیاشا قهرمانی هستم از نورآباد فارس. میخواستم بپرسم که هر وقت آفتابپرستها گریه میکنند چه رنگی میشن؟
آقای پی: ا کیاشا خب سوال درباره آفتابپرستها داری چرا از من نمیپرسی.
دنا: خب چه فرقی میکنه. میخوای تو جواب بده این سوال رو.
آقای پی: باشه. ما وقتی ناراحتیم معمولا پوستمون تیرهتر میشه. ولی من یه پیشنهاد دارم. فکر کنم یکی دوتا سوال دیگه دربارهی آفتابپرستها به من رسیده. من میخوام یه قسمت از پادکست سوالهای یهویی رو با موضوع آفتابپرستها درست کنم. بچهها اگه سوالی دربارهی آفتابپرستها دارین برای من بفرستین. من یه قسمت کامل دربارهی آفتابپرستها صحبت میکنم.
رها: خیلی پیشنهاد خوبیه. بچهها اگه هنوز پادکست سوالهای یهویی با آقای پی رو پیدا نکردین برین تو سایت داروگ اونجا میتونین پیداش کنین. داروگ کیدز دات کام.
ویزبی و آقای پی با هم: داروگ هم با دبلیوه.
ویزبی: هه هه . ا خندیدم یه ذره حالم بهتر شد. میشه سوال باحال برنامه رو اعلام کنین؟ میخوام ببینم دیگه چطوری میتونم حالم رو بهتر کنم.
گوینده: این شما و این سوال باحال این برنامه
دنا و رها با هم: چطوری ویزبی رو خوشحال کنیم؟
{موسیقی}
رها: بچهها یادتونه یه قسمت دربارهی شادی صحبت کردیم و اینکه وقتی خوشحال میشیم چه اتفاقی تو مغزمون مییفته؟
دنا: ما گفتیم که ما خیلی وقتها فکر میکنیم وقتی خوشحالیم یا وقتی ناراحتیم یه اتفاقی تو قلبمون مییفته. ولی فهمیدیم که اتفاقات فیزیکی بدن که به ما احساس خوشحالی یا ناراحتی میده توی مغز اتفاق میافته.
آقای پی: آهان آهان من فهمیدم چی کار کنم که ویزبی خوشحال بشه. یه دقیقه وایسین.
{صدای پا}
آقای پی: گیلی گیلی گیلی گیلی
ویزبی: نکن. هه هه . نکن دیگه آقای پی. ا آقای پی نکن.
آقای پی: میخوام قلقلکت بدم بخندی حالت خوب شه.
دنا: ا آقای پی اینجوری که حالش خوب نمیشه. اگه اینجوری بود هر کسی رو که اتفاقی بدی براش افتاده قلقلک میدادن.
آقای پی: آخه تو اون قسمت گفتین که وقتی آدم میخنده سراتونین ودوپامین و اکسیتوسین تو مغز آزاد میشه با اندورفین. اینجوری حال آدمها خوب میشه.
رها: آقای پی آخه حال خوب و بد آدمها فقط یه سری هورمون نیست که. اون هورمونها که گفتیم نتیجهی فیزیکی اتفاقهای خوب و بده. اون اتفاقها که توی بدن ما نیستن، اون بیرونن. تا مشکلات رو حل نکنیم هرچقدر هم بخندیم فایده نداره. مثلا الآن اگه گروهبان ویزبی نتونه برگرده به کندو هر چقدر هم بخنده باز دوباره یادش میاد و ناراحت میشه.
{صدای گریهی ویزبی}
ویزبی: آخه من دلم برای ملکه تنگ شده. من حاضرم هر روز اخلاق بدش رو تحمل کنم ولی برگردم کندو. {گریه}
دنا: ولی حالا اول بیاین ببینیم وقتی حالمون بد میشه تو بدنمون چی میشه. ما احساس ناراحتی میکنیم و کمکم از چشممون آب مییاد که بهش میگیم اشک. توی این شرایط اون هورمونهای شادی مقدارشون تو بدن ما خیلی خیلی کم شده.
رها: بچهها ما سه مدل اشک داریم.
آقای پی: نه دو مدل داریم. یکی اونی که همیشه توی چشم هست یکی هم اونکه وقتی گرد و خاک میشه از چشممون مییاد تا خاک رو بشوره.
ویزبی: ما که همون دو مدل رو هم نداریم.
رها: ا آقای پی. مگه خودت همین چند وقت پیش نبودی داشتی گریه میکردی که بچهها باهام دوست نشدن.
دنا: اون هیچی. ستوان .. . ببخشید گروهبان ویزبی تو همین الآن داری گریه میکنی اونوقت میگی اشک چیه؟
آقای پی: ما حیوونها احساس داریم. بعضیهامون بیشتر بعضیهامون کمتر ولی هیچکدوم به خاطر احساس ناراحتی اشک از چشممون نمییاد. اون دفعه هم من بی اشک داشتم گریه میکردم.
رها: یعنی هیچ حیوونی به خاطر ناراحتی اشک نمیریزه؟
آقای پی: نه. تازه اگه من و ویزبی و لولو و اینا تو حیوونها استثنا هستیم. شما خودتون مگه چندتا حیوون میشناسین که حرف بزنن. حالا ایراد نداره. ادامهی حرفت رو بزن. داشتی درباره اشک میگفتی.
رها: باشه. داشتم میگفتم. ما منظورم ما آدمها هستیم. سه جور اشک داریم. اشکی که توی چشممون هست که چشم خشک نشه. اشکی که به خاطر یه چیز بیرونی مثلا بوی پیاز یا خاکی که تو چشم میره از چشممون بیرون مییاد و اشکی که موقع ناراحتی از چشممون مییاد. دانشمندا برای این اشک موقع ناراحتی خیلی تحقیق کردن ولی هنوز درست نفهمیدن چرا آدمها موقع ناراحتی اشک از چشمشون مییاد.
دنا: توی اشک نمک هست برای همین شوره. اما غیر از نمک پروتئین و آنزیمهای آنتیباکتریال هست. توی چشم ما یه سری غدههایی هست که کارشون تولید اشکه. بچهها غده به انگلیسی میشه Gland. غده یه مجموعهی سلوله که کارش ترشح یه مایعیه. مثلا غدههای اشکی توی چشم کارشون ترشح اشکه.
رها: دانشمندا فهمیدن که اشکی که موقع ناراحتی از چشممون مییاد توسط یه بخشی از مغز به اسم هیپوتالاموس کنترل میشه. هیپوتالاموس واکنشهای احساسی ما رو کنترل میکنه و به سیستم عصبی خودمختار وصله. اینجا جاییه که ما روش کنترل نداریم و واکنشهای خودبه خودی بدن رو درست میکنه.
دنا: حالا جالبتر اینکه این اشکهای ناراحتی پروتئین بیشتری نسبت به اشکهای دیگهی چشم دارن. برای همین توش ضد دردهای طبیعی هست که استرس ما رو کم میکنن. برای همینه که وقتی دلمون گرفته و خیلی ناراحتیم وقتی گریه میکنیم احساس سبکی میکنیم.
ویزبی: ای بابا از این هم شانس نیاوردیم. کاش حد اقل میتونستم موقع گریه یه دل سیر اشک بریزم یه ذره سبک شم.
آقای پی: کاش منم میتونستم اشک احساسی بریزم.
رها: این به اصطلاح سبک شدن یه حدس دانشمنداست که چرا آدمها موقع نارحتی اشک میریزن. یه حدس دیگهشون برقراری ارتباطه. وقتی یه نفر گریه میکنه بقیهی آدمها سریع احساس اون رو میفهمن و بهش کمک میکنن. مثلا بچههای کوچیک که هنوز نمیتونن حرف بزنن خیلی وقتها با گریه ارتباط برقرار میکنن.
دنا: قبل از اینکه زبان اختراع بشه و آدمها بتونن با هم حرف بزنن، گریه کردن موقع ناراحتی خیلی لازم بوده. غیر از این، دانشمندها میگن که گریه کردن تنفس آدمها رو هم تنظیم میکنه.
رها: عجیبه چون وقتی من زیاد گریه میکنم انگار نمیتونم نفس بکشم.
دنا: اولش آره، برای همین به هقهق میافتیم و ریتم تنفسمون تغییر میکنه. اما در واکنش معمولاً وسط گریه چند نفس عمیق میکشیم و همین نفس عمیق حالمون رو بهتر میکنه.
رها: پس با گریه کردن هم استرسمون کمتر میشه، هم درد کمتری احساس میکنیم و هم تلاش میکنیم بهتر نفس بکشیم. همهی اینها کمک میکنن بتونیم راحتتر بخوابیم. لابد برای همین آدمها بعد از گریه کردن راحت میخوابن.راحت خوابیدن باعث میشه سیستم ایمنی بدنمون بهتر کار کنه و کمتر مریض شیم. اینها مهمترین حدسها بود. ولی هنوز دانشمندها دارن تلاش میکنن که بیشتر بفهمن.
ویزبی: من که اشک نداشتم. ولی دنا رها آقای پی ممنونم. همین که کنارم بودین و به حرفام گوش دادین خیلی آرومم کرد. حالا باید یه کاری کنم هوس آبقند از کلهام بیفته.
{صدای ایمیل}
ویزبی: انگار یه ایمیل برام اومده. بذار موبایلم رو ببینم. این کیه دیگه. چه آدرس ایمیلش عجیبه. Kingkolompe@kolomail.universe . بذار بخونم چی نوشته. این چه خطیه. چی نوشته. نمیفهمم. بچهها شما میتونین این رو بخونین.
رها و دنا با هم: نه ما بلد نیستیم.
آقای پی: منم نمیفهمم. بده دانابات شاید بتونه بفهمه.
ویزبی: دانابات این چی میگه؟ با من چی کار دارن.
دانابات: بذار بررسی کنم.
{افکت دانابات}
دانابات: این زبان کلمپهای است. نوشته:
{صدای نامفهموم کلمپه ای}
ویزبی: این چی چی بود. فارسیش رو بگو.
دانابات: نوشته که گروهبان ویزبی عزیز. ما خیلی به دانش و توانایی تو نیاز داریم. ازت دعوت میکنیم به کلمپه بیای و مسئولیت تربیت گروهان ما رو به عهده بگیری. با احترام پادشاه کلمپه.
دنا: ا چه باحال. یعنی تو میشی گروهبان ویزبی از گار تکاوران پادشاه؟ واقعا میخوای بری ویزبی؟
رها: ملکه چی پس؟
ویزبی: نمیدونم آخه کلمپه کجاست؟
دنا: سیاره کلمپهای ها دیگه. توی کهکشان آندرو مدا بغل کشهکشان راه شیریه. تو میشی اولین موجود زنده ی زمینی که پاشو میذاره تو کلمپه. اسمت تو تاریخ ثبت میشه.
ویزبی: ولی آخه ملکه چی؟ من میدونم دلش برام تنگ میشه. بذار فکرهامو بکنم. زود جوابشو نمیدم. شاید یه مدت رفتم آموزششون دادم برگشتم. بذار حالا فکرهامو بکنم. بعد جوابشون رو میدم.
رها: آره خوب کاری میکنی اول فکر میکنی بعد تصمیم میگیری. حالا برای اینکه حالت خوب خوب شه بیا اسم بچههایی که برای ما صدا فرستادن رو بخون تا خوشحال شی.
ویزبی: آخجون آره. معلومه. بذار اول اسم دوستای جدیدمون رو بگم.
امیرحسین | از | مشهد |
نیکی | از | نطنز |
رادین معینی | از | قم |
جانان | از | ونکوور |
رز عظیمی | از | تهران |
هیوا | از | ایوان |
نگار | از | تهران |
شایلین | از | کرج |
فرنام | از | اصفهان |
علیسان | از | تهران |
طاها | از | آمل |
سنیک | از | ونکوور |
ارغوان | از | تهران |
رایان و تینا آریایی مهر | از | بندرعباس |
کیان | از | منچستر انگلیس |
رایان | از | شیراز |
کیان | از | بوخویلت آلمان |
امیرحسام | نمیدونیم از کجا | |
آوینا | از | تهران |
آرتین | از | بهشهر |
محمدحسین و اهورا | از | اهواز |
کسرا | از | رامسر |
نوژان | از | شاهینشهر |
روشن و رادوین | از | بوشهر |
هامون | نمیدونیم از کجا | |
هلیا جمشیدی | از | تهران |
آراد حیدری | از | اراک |
حافظ کیایی | از | تهران |
مهرسام | از | اصفهان |
دیبا امین | از | تهران |
روشنا | از | تهران |
سورنا | از | ساری |
آرنیکا | از | تهران |
هومن کمالی | از | کرمان |
دلارا | از | تهران |
نیروانا کیانفر | از | مشهد |
رزانا رضوی | از | ماهشهر |
نیلی | از | آمل |
امیرکیان | از | تهران |
کیان پورمحمدی | از | خوزستان |
غزل | نمیدونیم از کجا | |
شاهان مطاعی | از | تهران |
ریحانه هلالی | از | تهران |
حنا | از | تهران |
حسین طه | از | کاشان |
لیا | از | ونکوور |
آندیا | رو نمیدونیم از کجا | |
داتیس | ||
سوفیا | از | بابل |
آوینا | از | تهران |
نیکی سیدی | از | نکا |
فاطمه زهرا | رو نمیدونیم از کجا | |
ترنم | رو نمیدونیم از کجا | |
دلوان | از | تهران |
پارمیس | از | تهران |
رایان | از | دزفول |
محیا | از | وین |
آراد | از | استانبول |
مهراد موسیلو | از | پردیس |
رایان احمدی پور | رو نمیدونیم از کجا | |
رادمهر | از | اهواز |
روزبه | رو نمیدونیم از کجا | |
ماهور | از | مهرشهر |
لیانا | از | مسجد سلیمان |
شهریار | از | آمریکا |
باران مجید | از | اصفهان |
مروارید و درسا | از | تبریز |
مها فرجی | از | بوشهر |
نگار | از | کرج |
ریحانه و رهرا | از | تهران |
باران | از | اهواز |
ترمه و مهدیار | از | تهران |
حالا نوبت دوستای قدیمیمونه
بیتا | از | شیراز |
نیکا | از | اردکان |
رادوین | از | بوشهر |
امیرعباس/فاطمه | از | بناب |
فرهام و بهرام | از | تهران |
نارگل | از | تهران |
هانا | از | مونیخ/آلمان |
آویسا | از | آلمان |
بردیا | از | البرز |
امیرحسین | از | مشهد |
نیکا | از | اردکان |
حامی | از | شیراز |
راستین | از | تهران |
آوین | از | نوشهر |
روشا | از | هلند |
دایانا | از | اصفهان |
باران جعفرزاده | از | تهران |
کارن و سورن | از | محلات |
هامون | از | تهران |
آران افشار | از | تهران |
نیکی | از | ویکتوریا |
هما | از | کیش |
اهورا | از | تهران |
هانا | از | ماهشهر |
سوفیا | از | مشهد |
دامون | از | بندرعباس |
دلژین | از | تهران |
دلیار | از | تهران |
مانلی | از | تهران |
ماتیار | از | تهران |
رز رحمانی املشی | از | کرج |
ویانا | از | کرج |
سامیار | از | تهران |
همتا/هانا | از | یاسوج |
لارا شوکتی | از | تهران |
ویهان | از | تهران |
سهراب | از | تهران |
ایمان حقگو | از | تهران |
نامی آقاجانی | از | تهران |
بیان | از | لوکزامبورگ |
گیلدا رجبی نژاد | از | تهران |
تیدا | از | شیراز |
روشنا حسیبی | از | تهران |
بارانا | از | شاهینشهر |
نیلا | از | تهران |
جانان | از | تهران |
آیهان | از | همدان |
جانیار | از | سیدنی |
ستاره | از | ماهشهر |
دلارام شبانیان | از | اصفهان |
آرشید | از | مجارستان |
سام نخعی/قدیمی | از | مشهد |
محمد | از | رفسنجان |
صبا | از | تهران |
درسا | از | ایلام |
آیدا نور اکبری | از | تهران |
پردیس | از | تهران |
باران درگاهی | از | کرج |
رهام شجاعی | از | کرمان |
حافظ | از | تهران |
سامیار | از | تبریز |
مهرسام | از | تهران |
آرش | از | تهران |
آیدا | از | نامعلوم |
آیرانا | از | تهران |
آیین آقایی | رو نمیدونیم از کجا | |
الوین | از | تهران |
باربد | از | تهران |
گندم شهبازیتبار | از | تهران |
شایان | از | ونکوور |
رزانا | از | تبریز |
ویانا | از | اصفهان |
نیکان | از | پرث استرالیا |
ناریا و یونا | از | شاهینشهر |
پرهام قاسمی | از | شیراز |
رزا کلانی | از | تهران |
دنا: بچهها ممنونیم که برای ما صداتون رو میفرستین. ما ایدهی پادکستهامون رو از شما میگیریم.
رها: باز هم برامون صداهاتون رو بفرستین. منتظرتون هستیم. تا اون موقع
دنا و رها: مراقب سوالهاتون باشین.
صاد: این یه قسمت دیگه از پادکست چی؟کجا؟چرا؟ بود که محصولی از داروگه. صدای شقایق بهرامی و مریم محمدخانی رو در نقش دنا و رها میشنیدید و همینطور صدای من صادق روحانی رو در نقش ویزبی آقای پی و دانابات. آهنگها کاری از آرمین قوچانی عزیزه و در این قسمت شادی خوشکار هم تحقیق و پژوهش متن رو بر عهده داشته. شما همیشه میتونین برای همکاری با ما، اسپانسری قسمتها و حمایت از داروگ به سایت ما مراجعه کنید. darwagkids.com داروگ هم با دبلیوه.