از اژدها چی می‌دونیم

از اژدهاها چی می‌دونیم؟

 

{صدای داد و فریاد آقای پی و گروهبان ویزبی}

رها: این‌جا چه خبره؟ چقدر سر و صدا می‌کنین؟

دنا: آقای پی، گروهبان ویزبی باز هم دعواتون شده؟

گروهبان ویزبی با نفس نفس: از این بپرسین، بپرسین چه دشمنی‌ای با من داره؟

آقای پی: بی‌خود داری شلوغ می‌کنی. این کاری باهات نداره.

دنا: اون چیه تو دستت آقای پی، عروسکه؟

آقای پی: یادگاریه، خیلی ساله دارمش، امروز گفتم با خودم بیارمش استودیو. از اون موقع این زنبور داره داد و بیداد می‌کنه.

گروهبان ویزبی: عروسک چیه؟ اون زنده است. سر و صدا می‌کنه، راه می‌ره. ببینین چقدر گنده است. ورداشته یک اژدهای گنده رو با خودش آورده اینجا منو بترسونه. من می‌دونم. از من دورش کن.

آقای پی: زنده نیست، عروسکه. باتری داره، راه می‌ره. تازه صبر کن صبر کن.

آقای پی دکمه‌ای را می‌زند و صدای موسیقی رقصی پخش می‌شود.

دنا و رها می‌خندند.

گروهبان ویزبی: آره بخندین، وقتی این غول بی شاخ و دم کل استودیو رو آتیش زد، من که سریع از زیر در فرار می‌کنم، خودتون می‌مونید.

رها: آخه گروهبان ویزبی آتیش کجا بود. این یک اژدهای عروسکیه، زنده نیست. آتیش هم نداره. اصلا کاری به کسی نداره.

دنا: گروهبان ویزبی فیلم زیاد می‌بینی ها، کلاً اژدها وجود نداره.

گروهبان ویزبی و آقای پی با هم: کلاً وجود نداره؟؟؟؟

رها: اژدها از قصه‌ها اومده اصلا واقعی نیست. اصلا نظرتون چیه این اپیزود پادکست درباره‌ی اژدها باشه؟ چون بچه‌ها هم این سوال رو پرسیده بودن.

دنا: من که موافقم!

گروهبان ویزبی و آقای پی با هم: ما هم موافقیم.

آگهی

موسیقی

دنا: سلام من دنا هستم.

رها: من هم رها هستم و سلام.

با هم: شما دارین به پادکست چی کجا چرا گوش می‌کنین.

دنا: بچه‌ها ما خیلی قصه دوست داریم، فکر کنم شما هم همین‌طور باشین. 

رها: من به خصوص از قصه‌های قدیمی و افسانه‌ها خیلی خوشم میاد، که توشون کلی اتفاق‌های عجیب و هیجان‌انگیز می‌افته.

دنا: این دفعه می‌خواهیم بریم سراغ سوال‌هایی که درباره‌ی یک موجود افسانه‌ای‌ان.

با هم: یعنی اژدها.

رها: هی دانابات صدای بچه‌ها رو پخش کن.

یک قسمت درباره اژدها بسازید

بیان: اژدهاها وجود داشتن یا نداشتن؟

امیرحافظی: دایناسور واسه چی بوجود آمدند؟ دیوها از قبلا جود داشتن؟ اژدها به همان دراگن در همه سرزمین ها وجود داشتن

کیان: اژدهاها واقعی بودند یا نه

گوینده: این شما واین سوال باحال این برنامه

دنا و رها با هم: از اژدهاها چی می‌دونیم؟

 {موسیقی}

دنا: خب رها از کجا شروع کنیم؟

آقای پی: اجازه بدین، من خودم کلی اطلاعات درباره‌ی اژدها دارم. باید به این زنبور عصبانی ثابت کنم که اژدها هیچ خطری نداره.

رها: آقای پی، ولی توی قصه‌ها اژدها موجود خطرناکیه.

دنا: توی غارها زندگی می‌کنه، پنجه‌های تیز داره.

رها: می‌خواد جهان رو نابود کنه.

آقای پی: اصلا این‌طوری نیست، من خودم زمانی که کلاس یوگا می‌گذروندم، یک دوست چینی داشتم و کلی درباره‌ی اژدها شنیدم. اژدها توی رودخونه‌هاست، توی دریاست، خیلی هم مهربونه. اصلا خودم تا سال‌ها بدون این اژدها توی تختم خوابم نمی‌برد. ازم protect یعنی محافظت می‌کرد.

گروهبان ویزبی: لابد کابوس هم می‌دیدی.

آقای پی: اتفاقا راحت راحت می‌خوابیدم.

دنا: این خیلی عجیبه. یعنی چند جور اژدها داریم؟ هم اژدهای خطرناک هم مهربون؟

رها: بیا تحقیق کنیم ببینیم اژدها اصلاً چیه؟

دنا: من می‌گم بیاید یک گروه تشکیل بدیم، بریم جاهای مختلف ببینیم مردم درباره‌ی اژدها چی فکر می‌کنن.

موسیقی

گوینده: جست‌وجوگران اژدها وارد می‌شود.

رها: خب کوله‌ها رو بستیم. دنا ببین ریکوردر یعنی دستگاه ضبط و دفترچه و مداد برداشتی؟

دنا: آره. می‌گم که من و آقای پی می‌ریم سمت شرق. اونجاها رو آقای پی بهتر بلده.

رها: خوبه. من و گروهبان ویزبی هم که اصلا دوست نداره با اژدها روبرو شه می‌ریم کتابخونه و درباره‌ی اژدها می‌خونیم.

گروهبان ویزبی: گفته باشم، اگه خطری منو تهدید کنه، همون اولش فرار می‌کنم برمی‌گردم.

دنا: گروهبان کتابخونه ترس نداره، اژدهای توی کتاب به تو چی کار داره؟ خب آقای پی هواپیمای سوپرتندرو رو روشن کن.

{صدای هواپیما}

آقای پی: به هواپیما بگو بره پایین‌تر، این‌جا وسط ابرها گیر کردیم.

دنا: دیگه کم‌کم داریم فرود میایم. خب دیگه رسیدیم.

آقای پی: این‌جا چه خبره، چقدر شلوغ پلوغه.

دنا: انگار جشنه، مردم همه لباس‌های رنگی پوشیدن.

صدای موسیقی جشن سنتی اژدهای چینی

دنا: همه زرد و قرمز پوشیدن. نگاه کن.

آقای پی: ای بابا، کاش لباس‌های مهمونی پوشیده بودیم.

دنا: پس اژدهای چینی این شکلیه. این که ترسناک نیست.

آقای پی: اصلا پا نداره، بال هم نداره، آتش هم نداره. مردم دارن باهاش می‌رقصن و کاری هم بهشون نداره.

دنا: عه آقای پی کجا می‌ری؟

آقای پی: می‌خوام اژدهای خودم رو ببرم به مادرش سلام کنه. خیلی شبییهن نه؟

دنا: پس من هم می‌رم از مردم چندتا سوال بپرسم. سلام خانم، خانم، ؟

صدای زنی مسن: بله، کی هستی؟ پس چرا لباس جشن نپوشیدی؟

دنا: ببخشید ما نمی‌دونستیم جشنه. راستش ما داریم تحقیق می‌کنیم. درباره‌ی اژدها.

صدای زن: بله، اژدها. اژدهای دوست‌داشتنی که بخشنده‌ی آب و بارونه. ما به اژدها احترام می‌ذاریم.

دنا: اصلا ازش نمی‌ترسین؟ از این‌که از دهنش آتش بیرون بیاد؟

صدای زن: ها ها ها، نه اژدهای ما خیلی مهربانه. بهمون کمک می‌کنه. اژدهای ما توی آب زندگی می‌کنه و می‌تونه بارون و رودخونه و باد رو کنترل کنه. دوست داری با اژدها برقصی؟

دنا: خیلی ممنون، دوست که دارم اما اول باید تحقیقاتم رو کامل کنم.

صدای زن: می‌تونی از عروسک‌گردان بپرسی، فکر کنم کم‌کم کارش تموم بشه. عه اون کیه کنار اژدها؟ یک اژدهای کوچیک دیگه؟

دنا: اون دوست منه آقای پی، یک اژدهای عروسکی کوچیک داره که خیلی دوستش داره. اون بهمون گفت که بیایم این‌جا و ببینیم که اژدها دشمن انسان‌ها نیست. از کمکتون ممنونم. برم پیش آقای پی.

دنا: آقای پی، انگار داره خیلی بهت خوش می‌گذره.

آقای پی: دنا من از dragon puppeteers همون عروسک گردان اژدها کلی سوال پرسیدم. به نظرم هرچی لازم بود رو ازشون یاد گرفتیم. دیگه وقت جشن و شادیه.

دنا: آقای پی ولی باید برگردیم استودیو. اون‌جا بچه‌ها منتظرن جواب سوال‌هاشون رو بگیرن. می‌تونیم برای جشن سال بعد با لباس‌های مناسب برگردیم.

{موسیقی}

دنا: وای رها، آقای پی راست می‌گه، اژدها اصلاً ترسناک نیست.

گروهبان ویزبی: ولی من تحقیق کردم، توی کتاب اژدهایان نوشته بود اژدها موجودی است شبیه مار یا سوسمار غول‌پیکر که پوستش فلس دارد، فک قوی و دندان‌های تیز دارد و چهار پا با چنگال بلند دارد.

دنا: بچه‌ها دیدین پوست ماهی چه جوریه؟ فلس یا scale مثل یک پوست سخته که روی بدن بعضی از حیوانات مثل ماهی‌ها یا اژدهاها هست و از آن‌ها محافظت می‌کند.

رها: گروهبان بقیه‌ش هم بخون، کامل بخون.

گروهبان ویزبی: دارم کامل می‌خونم،مممم غولی است که از چند حیوان ترکیب شده است، ماری سیاه است که در صحراها و کوه‌ها زندگی می‌کند و عمرش طولانی است.

رها: چرا جا می‌اندازی وسطا رو؟ اولش گفته اژدها موجودی افسانه‌ای است. یعنی توی قصه‌های قدیمیه. توی تمام فرهنگ‌ها، یعنی توی کشورهای مختلف هم قصه‌هاش وجود داره. ولی توی هر جا شکل اژدها فرق می‌کنه. البته همه جا شبیه مار یا سوسمار بزرگه. تازه نوشته که بعضی از اژدهاها خوب هستند و بعضی بد.

گروهبان: همینه همینه. ما هم که شانس نداریم اژدهای بد گیرمون میاد.

آقای پی: ولی تحقیقات ما نشون می‌ده که اژدها موجود خیلی خوبیه که برای مردم sacred. Sacred چی بود؟

دنا: مقدس. یعنی مردم اون رو می‌پرستن. آره ما یاد گرفتیم که توی فرهنگ‌های شرقی، مردم می‌گن اژدها معمولاً توی آب زندگی می‌کنه و ربطی به آتش نداره.

رها: فرهنگ‌های شرقی یعنی کجاها؟

دنا: چین و ژاپن و کشورهای اطرافشون.

آقای پی: عروسک‌گردان اژدها گفت اژدها نشانه‌ی امپراتوری چینه. نشانه‌ی ثروت و قدرت. تازه بعضی‌ها می‌گن امپراتورهای چین نوادگان اژدها بودن. 

دنا: نواده که جمعش می‌شه نوادگان یعنی نسل‌های بعدی. یعنی مثلا جد امپراتورهای چین اژدها بوده. توی ژاپن مردم می‌گن اژدها می‌تونه هر چقدر که بخواد اندازه‌ی خودش رو تغییر بده، حتی نامرئی بشه.

رها: کتابایی که من و گروهبان ویزبی خوندیم، درباره‌ی اژدهاهای افسانه‌های اروپایی بود. اون‌ها معمولا بال دارن و با نفسشون آتش می‌دن بیرون و مردم رو می‌ترسونن. بعضی از اون‌ها گنجی رو دزدیدن که دارن ازش محافظت می‌کنن و می‌خوان انسان و جهان رو نابود کنن.

گروهبان ویزبی: بفرما، ببین، من می‌دونم اژدهای آقای پی هم آخر این استودیو رو روی سرمون خراب می‌کنه.

آقای پی: نه خیر اژدهای من چینیه.

رها: اما همه‌ی این‌ها توی قصه‌هاست. همیشه هم توی قصه‌ها قهرمان‌هایی هستن که با اژدها مبارزه می‌کنن. توی خیلی از فرهنگ‌ها اژدها دوست داره جاهای تاریک مثل غارها یا جنگل‌های انبوه زندگی کنه. توی بعضی از قصه‌ها اژدها ته چاه زندگی می‌کنه. اما در کل نوشتن که اژدها دشمن انسان نیست. به خصوص اون‌جاهایی که دنا و آقای پی رفتن، چین و ژاپن می‌گن اصلا اژدها با انسان و طبیعت مهربونه.

دنا: رها ما توی فرهنگ ایرانی هم اژدها داشتیم. مثلاً توی کتاب شاهنامه رستم که یک قهرمان خیلی قوی ایرانیه اژدها رو شکست می‌ده. اژدها توی بعضی از کتاب‌های قدیمی ایرانی سه تا کله و سه تا پوزه و شش تا چشم داره.

ویزبی: سه تا پوزه 

رها: آقای ویزبی آروم باش. پس اون‌جا هم اژدها دشمنه؟

دنا: آره ولی آخرش از رستم و اسبش رخش شکست می‌خوره.

آقای پی: من که آخرش نفهمیدم اژدها چه شکلیه.

رها: خب اژدها یک شکل نیست. مثلاً این‌که ممکنه هیچ پایی نداشته باشه یا چهار تا پا داشته باشه.

دنا: ممکنه فلس داشته باشه.

ویزبی: چند تا سر داشته باشه. آتیش بده بیرون، چنگال داشته باشه، دندان‌های بزرگ داشته باشه.

آقای پی: ممکنه هیچ ربطی به اتش نداشته باشه، بال نداشته باشه ولی بتونه پرواز کنه، دم و گردنش بلنده، توی دریاها و رودخونه‌ها زندگی کنه و باعث بشه بارون بیاد. چی از این بهتر؟ تازه اژدهای جشن خیلی بامزه است. همش داره می‌رقصه و لباس زرد و قرمز داره.

دنا: خیلی جالبه که مردم جاهای مختلف توی قصه‌هاشون اژدها دارن و خیلی وقتا هم اژدهاهاشون با هم فرق دارن. چه‌طوری اژدها توی فرهنگ مردم جاهای مختلف رفته؟

رها: من چیزی توی کتاب‌ها پیدا نکردم. دانابات تو جوابش رو می‌دونی؟

دانابات: مشخص نیست. ولی دانشمندا یک حدس‌هایی می‌زنن. می‌گن به خاطر دایناسورها بوده.

رها: مگه آدما دایناسورها رو دیدن؟

دانابات: آره اون‌ها دایناسورهای گنده رو دیدن.

رها: دانابات؟! مطمئنی؟! به نظرم یه چیزی غلطه انگارها. 

دنا: بذار الان خودم دوباره سرچ می‌کنم. از یه منبع علمی درست. مثلا نشنال جئوگرافی.

رها: آره آره. دنا سرچ کن. 

دنا: آهان. اینا‌هاش. نه آدم‌ها هیچوقت دایناسورها رو ندیدن. 

رها: من می‌دونستم. دایناسورها خیلی قبل از انسان‌ها بودن. 

دنا: نه ولی مردم باستان، یعنی خیلی خیلی خیلی قدیم، استخوان‌ها و فسیل‌های دایناسورها رو پیدا کردن و از روی استخوان‌ها قصه‌هایی درباره‌ی موجوداتی شبیه به اژدها ساختن. یا این بوده یا خزندگان خیلی بزرگی که با انسان‌های اولیه زندگی می‌کردن باعث شدن افسانه‌ها درباره‌ی اژدها به وجود بیاد.

رها: آهان پس ممکنه آدم‌های قدیم یه چیزهایی دیده باشن که نمی‌دونستن چیه ولی فکر کردن و قصه‌ای مثل قصه‌ی اژدهاها رو ساختن.

دانابات: آخ آخ ببخشید. هنوز من نمی‌تونم خیلی دقیق سرچ کنم. 

رها: ایرادی نداره دانابات. تو هم به مرور آپدیت می‌شی سرچت هم بهتر می‌شه. ولی فعلا بهتره ما هر چیزی که می‌گیری یه بار دیگه خودمون سرچ کنیم. 

دنا: رها رها یه چیز دیگه هم پیدا کردم. بعضی از دانشمندا هم می‌گن اژدهای ترسناک به خاطر اینه که انسان‌ها از قدیم از مارها می‌ترسیدن و این ترس رو به بچه‌هاشون و بچه‌هاشون هم به بچه‌هاشون منتقل کردن، یعنی نسل در نسل ترس از مار وجود داشت و باعث شد توی ذهنشون موجود ترسناکی شبیه به مار بسازند و قصه‌هاش رو تعریف کنن تا بچه‌هاشون مواظب باشن.

دنا: پس گروهبان ویزبی ببین، اژدها واقعی نیست. توی ذهن آدم‌ها بوده و توی قصه‌هاشون.

دانابات: درسته. البته یک مارمولک‌های بزرگی توی بعضی از جاهای دنیا پیدا می‌شن که مردم بهشون می‌گن اژدها. اژدهای کومودو، توی جنوب شرق آسیا و استرالیا پیدا می‌شه. گاهی طولش به ۳ متر می‌رسه.

ویزبی: آره آره. دانابات اینو درست می‌گه من توی یه قسمت پادکست لولو شنیدم که رفته بود و اژدهای کومودو رو لمس کرده بود. 

آقای پی: هاهاها، به آفتاب‌پرست‌ها چی؟ نمی‌گن اژدها؟ (صدای ترسناکی درمی‌آورد)

گروهبان ویزبی: این از قصد این کارها رو می‌کنه.

آقای پی: I am a dragon

رها: آقای پی آدم خوب نیست اینقدر دوستش رو اذیت کنه. در ضمن یک نکته‌ی جالب، توی یونان قدیم به هر مار بزرگی می‌گفتن دراکون.

دنا: چه جالب، اژدها هم با اون دم درازش شبیه ماره، پس درگون از همین‌جا اومده.

دانابات: توی زبان‌های قدیمی ایرانی هم اژدها به معنی مار ترسناک بوده.

دنا: دانابات مطمئنی یا برم خودم سرچ کنم. 

دانابات: نه این دفعه خوب سرچ کردم. 

گروهبان ویزبی: دانابات دانابات، بگو ببینم توی کلمپه چی؟ اون‌جا هم اژدها هست یا نه؟

دانابات: اطلاعاتی در این زمینه وجود ندارد.

گروهبان ویزبی: خوب شد همین‌جوری سرمو ننداختم پایین برم کلمپه، باید تحقیق کنم اون‌جا اژدها هست یا نه.

دنا: ویزبی می‌گم چی شد بالاخره می‌ری کلمپه یا نه؟

ویزبی: گفتم که هنوز تحقیقاتم تموم نشده. ولی چیزی که فهمیدم اینه که فاصله‌اش از سیاره‌ی ما خیلی خیلی زیاده. حتی اگه هواپیمای تندروی شما رو هم وردارم ببرم، چندهزارسال طول می‌کشه تا برسم. نمی‌دونم این شاه کلمپه چی با خودش فکر کرده بود که من رو دعوت کرد.

رها: ولی اگه نمی‌خوای هم بری بهتره جواب نامه‌اش رو بدی. آخه اون نامه زده دعوت کرده، حتما منتظر جوابه. اصلا توی نامه‌ هم همین رو بنویس که راه‌تون خیلی دوره من نمی‌تونم بیام.

ویزبی: هی دانابات. همینایی که رها گفت رو یه نامه کن بفرست برای پادشاه کلمپه. البته احتراماتش رو بیشتر کن.

دانابات: ببین این خوبه؟
{صدای کلمپه‌ای‌ها}

ویزبی: من آخه کلمپه‌ای بلدم؟ بفرست بره بابا.

{آقای پی دوباره دکمه‌ی عروسک اژدها را می‌زند و همان صدای موسیقی اول اپیزود پخش می‌شود.}

ویزبی: این باز دکمه این ماسماسکش رو زد.

آقای پی: ماسماسک چیه؟

دنا: ماسماسک یه کلمه‌ایه که گاهی به جای وسیله می‌گیم مثلا به شوخی یا وقتی اسم وسیله یادمون نیاد؟؟؟؟ ا آقای پی اینقدر گروهبان رو اذیت نکن. بجاش بیا اسم بچه‌هایی که برای ما صدا فرستادن رو بخون:

 

آقای پی: باشه باشه. البته من نمی‌خوام اذیتش کنم. با هم دوستیم. اصلا من می‌گم گروهبان من اسم دوستای جدید رو می‌گم تو اسم دوستای قدیمی رو.

ویزبی: آخجون باشه. تو دوست خوب منی.

آقای پی : خب اینم از دوست‌های جدید ما

محمد مسیح              نمی‌دونیم از کجا،  فرنیا از مشهد، متینا از بابل، چیستا از یه جایی از ایران که ما نمی‌دونیم کجاست. جانان رمضانی از تهران، شایلین هم از تهران، باز این صاد یه اسم رو یه جوری نوشته که من درست نمی‌تونم بخونم. ولی فکر کنم آوین باشه از مشهد ‌و روژا از تهران. خب گروهبان بیا اسم دوست‌های قدیمی‌مون رو تو بخون

 

ویزبی: بده ببینم لیستو. خب اینم از دوستای قدیمیمون که دوباره برامون صدا فرستادن

مانیار       از              تهران

آیهان         از              سنندج

دیاکو        از              ساری

ملورین    از              تهران

بیتا            از              شیراز

دلدار         از              مشهد

هما لایق  از              کیش

غزل مشکی             از              تهران

سوفیا        از              مشهد

هانا           از              کرمان

نگار         از              تهران

ویهان       از              تهران

ایمان حق‌گو             از              تهران

نامی آقاجانی            از              تهران

آترین        از              بندرعباس

آیدا نور اکبری        از              تهران

باران درگاهی         از              کرج

رهام شجاعی           از              کرمان

دیبا            از              تهران

گندم شهبازی‌تبار    از              تهران

آراد حیدری              از              اراک

نیلی           از              آمل

لئا              از       ونکوور

غزل         از              تهران

امیرماهان                 از              نامعلوم

شانای     از         تهران

این یه قسمت دیگه از پادکست چی کجا چرا بود که محصولی از داروگه. شما صدای مریم محمدخانی و شقایق بهرامی رو در نقش رها و دنا می‌شنیدید. همینطور صدای من صادق روحانی رو در نقش گروهبان ویزبی، آقای پی و دانابات. متن این قسمت رو شادی خوشکار نوشته بود و آهنگ‌ها کاری از آرمین قوچانی عزیزه. شما می‌تونین برای همکاری اسپانسری با داروگ، حمایت از داروگ، ارسال صدا و آگاهی از قسمت‌های جدید به سایت ما مراجعه کنید. Darwagkids.com داروگ هم با دبلیوه.

رها: بچه‌ها ممنونیم که برای ما صداتون رو می‌فرستین. ما ایده‌ی پادکست‌هامون رو از شما می‌گیریم.

دنا: خیلی‌هاتون هم برامون صدا فرستادین و ازمون پرسیدین که چرا سوال شما رو جواب ندادیم. دلیلش اینه که تعداد سوال‌ها خیلی خیلی زیاده و نمی‌شه به همه‌شون جواب داد. آخه وقت برنامه‌ی ما خیلی کمه. ولی ما سعی‌مون رو می‌کنیم که تا اونجایی که می‌شه سوال‌های بیشتری رو جواب بدیم.

رها: راستی بچه‌ها یادتون نره که ما رو به دوستاتون هم معرفی کنین. ما خیلی دوست داریم که با بچه‌های بیشتری آشنا بشیم و هر دفعه آخر برنامه اسم‌های بیشتری رو بخونیم. منتظرتون هستیم و تا قسمت بعد

دنا و رها با هم: مراقب سوالاتون باشید.

 

 

 

 

 



دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *