در این قسمت «چی؟ کجا؟ چرا؟» به این سوالها پاسخ میدیم:
آیا سگها عرق میکنند؟
چه تعداد سگ در جهان بین انسانها زندگی میکنند؟
سگها چطوری اهلی شدند؟
سگها از چه فاصلهای میتونند بوها رو تشخیص بدن؟
اسم خدای سگها در مصر باستان چی بوده؟
آیا سگها هم احساس دارند؟
سگها چطوری ارتباط برقرار میکنند؟
سگ ها چطوری به انسانها کمک میکنند؟
پادکستی برای بچههایی که سوالهاشون رو جدی
میگیرین. برای ارسال صدای همینجا کلیک کنین
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
در این قسمت «چی؟ کجا؟ چرا؟» به این سوالها پاسخ میدیم:
آیا سگها عرق میکنند؟
چه تعداد سگ در جهان بین انسانها زندگی میکنند؟
سگها چطوری اهلی شدند؟
سگها از چه فاصلهای میتونند بوها رو تشخیص بدن؟
اسم خدای سگها در مصر باستان چی بوده؟
آیا سگها هم احساس دارند؟
سگها چطوری ارتباط برقرار میکنند؟
سگ ها چطوری به انسانها کمک میکنند؟
برای ارسال سوالها و صداهای بچهها به وبسایت ما سر بزنید
اینستاگرام: «چی؟کجا؟ چرا؟»
— Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/what-where-why/message
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
متن پادکست
دنا: سلام من دنا هستم
دنا: رها! رها!
رها: بشین. میگم بشین. سیت داون سیت داون
دنا: بچهها ببخشید. یه لحظه صبر کنین. ببخشید سارا دوست رها رفته مسافرت و رها مجبوره از چابی سگ دوستش مراقبت کنه.
رها: هاه. ببخشید و من رها هاه .اوه. رها هستم. و سلام.
رها و دنا با هم: شما دارین به پادکست «چی کجا چرا» گوش میدین.
رها: امیدوارم حالا حالا ها سارا بر نگرده. آخه بازی کردن با چابی خیلی حال میده.
دنا: آره خیلی بامزه است ولی راستش من خوشم نمیاد باهاش بازی کنم. اخه خیلی میدوه و عرق میکنه.
رها: هااااا ها هاها. مثل اینکه هیچی از سگها نمیدونیا. سگها اصلا عرق نمیکنند. یعنی عرق میکنندها ولی فقط از کف پاهاشون. اونها یک سیستم دیگه برای خنک کردن بدنشون دارند.
دنا: واقعا؟! اینو نمیدونستم. البته اینطوری هم نیست که هیچی راجع به سگها ندونم ولی دیگه راجع به عرق کردن و نکردنشون تحقیق نکرده بودم.
رها: میخوای سوال این قسمت برنامه اصلا همین باشه؟
دنا: موافقم.
گوینده :
این شما و این سوال باحال این این برنامه:
دنا و رها با هم:
از سگها چه میدانیم؟
رها: سگها محبوبترین حیوانهایی هستند که با انسانها زندگی میکنند. دانشمندا حدس میزنند بین ۷۰۰ میلیون تا یک میلیارد سگ بین آدمها زندگی میکنند. البته همهشون مثل چابی خونه ندارند و خیلی از آنها توی خیابونا و محلهها نزدیک انسانها زندگی میکنند.
دنا: مطمئنم بچهها هم کلی سوال راجع به سگها دارند. مثلا اینکه سگها از چه فاصلهای میتونند بو رو تشخیص بدن؟ تو میدونی؟
رها: معلومه که میدونم سگها از چه فاصلهای بو رو تشخیص میدن.
صدای گوینده: خانم ها آقایان، این شما و این هم بیشترین مسافتی که یک سگ میتونه بو رو تشخیص بده:
دنا و رها با هم:
دنا: ۲۰ کیلومتر
رها: ۲۰۹ کیلومتر
رها: چی ۲۰ کیلومتر. ها ها ها.
دنا: سگهها گرگ که نیست. ۲۰۹ کیلومتر خیلیه. من فکر کنم یه اشتباهی کردی.
رها: ولی من مطمئنم ۲۰۹ کیلومتره. ولی بذار آخر برنامه دوباره سرچ میکنیم با هم و دوباره چک میکنیم. و البته که میدونی سگها از گرگها تکامل پیدا کردند و یه جورایی فامیل هم هستند. سگها اولین حیواناتی هستند که توسط انسان اهلی شدند.
دنا: آره این رو دیگه میدونستم. این اتفاق حدود ۲۰ هزار سال پیش افتاد.
رها: دنا صبر کن. بچهها برامون صدا فرستادن. اول بذار صدای بچهها رو بشنویم. این اولیشه. محمد پارسا از اشتوتگارت آلمان
{صدای محمدپارسا}
رها: فکر کنم محمد پارسا از قسمت دایناسورها خیلی خوشش اومده. ممنون محمد پارسا. این هم صدای اوانه از مونترآل کانادا:
{صدای اوان}
رها: ممنونم اوان که نظرت رو برامون فرستادی. حتما به نظرت فکر می کنیم. و آخرین پیام هم از برنا که دوسلدورف آلمان فرستاده:
{صدای برنا}
ممنون از پیامت برنا جان. همین الآن دنا برامون یه داستان از انسانهای اولیه میگه. آمادهاین؟ دنا برو:
دنا: روزی روزگاری در ۲۰ هزار سال پیش زمانی که هنوز انسانها کشاورزی نمیکردند و شهر و روستایی هم نبود، یک گروه شکارچی گردآورنده که تازه از شکار برگشته بودند دور آتیش نشسته بودند و داشتند چاقوها و نیزههاشون رو تمیز میکردند:
صدای مرد شکارچی: وای چه گوزن خوشمزهای بود. به این همه دویدن میارزید.
صدای زن شکارچی: خیلی شانس آوردیم که شاخهاش رو دیدیم. سه روز بود داشتیم تو جنگل میگشتیم هیچی گیرمون نیومده بود.
صدای مرد شکارچی: کاش دماغ ما هم مثل دماغ این گرگها کار میکرد. به خاطر بوی کباب دارن همدیگر رو صدا میکنند.
صدای زن شکارچی: آره. کاش ما هم مثل اونها میتونستیم سریعتر بدویم. حالا ایراد نداره. فعلا یه ذره چوب بریز تو آتیش که خاموش نشه اینا شب نریزن ما رو هم بخورند.
صدای مرد شکارچی: این نیزه رو هم میذارم اینجا محض احتیاط یه وقت اومدن بتونیم از خودمون دفاع کنیم.
دنا: در همین حال یک دسته گرگ از توی جنگل به این شکارچیها نگاه میکردند و با هم حرف میزدند.
گرگ۱: نگاه کن اونجا کلی غذا هست.
گرگ ۲: و البته کلی هم آدم هست. تازه نگاه کن آتیش هم دارند. من واقعا تعجب میکنم چرا آدمها از آتیش نمیترسن. واقعا خطرناکه.
گرگ۱: ببین میریم اونجا سریع غذامون رو ور میداریم و فرار میکنیم. اصلا چرا فرار کنیم خود آدمها رو هم میخوریم.
گرگ ۲: عقلت رو از دست دادی. اون چیزهای تیز رو نمیبینی دستشون. با اونا به ما حمله میکنند. تازه من فکر نمیکنم خیلی هم خوشمزه باشند. اصلا موجودی که روی دوتا پا راه بره خوشمزه نمیشه. من که ریسک نمیکنم. یه ذره صبر کن اینا همهی غذاشون رو نمیخورن. استخون دوست ندارند. بذار رفتن میریم هرچی باقی مونده بود میخوریم.
دنا: طی گذشت سالها، گرگها فهمیدند که اگه دور و بر انسانها بگردند احتمالا میتونند از باقیمانده غذای اونها بخورند. چون انسانها استخونهای خوشمزه رو دور میریختند. اما بچهگرگها بر عکس مامان و باباهاشون وقتی کوچیک بودند کمتر از انسانها میترسیدند. برای همین گاهی وقتی مامان و باباهاشون نبودند دنبال بوی غذا میاومدند وسط شکارچیها.
بچه گرگ۱: من مطمئنم آدما غذای زیادی دارند. چرا ما همهاش صبر میکنیم برن بعد یه تیکه استخون سرد و مونده رو میخوریم؟ من میخوام برم ببینم باز هم اونجا غذا هست یا نه به مامان و بابا نگو.
بچه گرگ ۲: باشه. فقط یادت نره سهم من رو هم بگیری ازشون.
شکارچی مرد: این توله گرگه رو. انگار راهش رو گم کرده. حیوونی نگاه چقدر با مزه است.
شکارچی زن: حتما گشنهاشه بذار یه تیکه گوشت بهش بدم.
شکارچی زن: ای جان نگاه کن چه بامزه است. داره از دست من غذا میخوره. بشین. بشین. سیت داون. نگاه کن نشست. به حرف من گوش میده.
شکارچی مرد: ببین یه فکری. میگم اگه این بچه گرگ رو خودمون بزرگ کنیم باهامون دوست میمونه دیگه. اونوقت نمیخوردمون. بعد هم میتونیم ببریمش شکار. اینجوری راحتتر گوزنها رو پیدا میکنیم.
شکارچی زن: چه میدونم. مطمئنی بزرگ شه نمیخوردمون؟
شکارچی مرد: نمیدونم ولی به امتحان کردنش میارزه. فکر کن هر هفته میتونیم کباب گوزن بخوریم. بیا امتحان کنیم.
دنا: و به این ترتیب اولین گرگ اهلی شد و پیش انسانها زندگی کرد.
رها: البته که این قصهای که دنا گفت تخیلیه ولی احتمالا همینطوری گرگهای اولیه اهلی شدند. دانشمندا معتقدند که بعد گذشت هزاران سال گرگهایی که نزدیک آدمها زندگی میکردند یاد گرفتند که صداهای بامزه تولید کنند یا کارهایی بکنند که انسانها خوششون میاومد. البته آنها هم کم کم خوششون اومد. کمکم جمجمه و اسکلت برخی از این گرگها تکامل پیدا کرد و نوع جدیدی از حیوون شدند به نام سگها.
دنا: و البته این روند به همینجا هم ختم نشد و ادامه پیدا کرد. سگها شکلها و گونههای مختلفی پیدا کردند. الآن هم توی خیلی از زمینهها به انسانها کمک میکنند.
گوینده تبلیغات:
داگ یونیورسیتی برترین دانشگاه سگها در جهان در سال تحصیلی جدید دانشجو میپذیرد. فرقی نمیکنه بولداگ باشید یا جرمن شپرد، هاسکی باشید یا تریر اینجا بهترین آموزشها در اختیار شماست.
آموزشهای ما در دو سطح ابتدایی و پیشرفته در اختیار شماست. در سطح ابتدایی آموزش پریدن و گرفتن توپ و چوب، آموزش پارس کردن و لوس کردن و اموزشهای بهداشتی و سلامت رو دریافت میکنید.
دورههای پیشرفتهی ما هم شامل آموزش سورتمه کشی، چوپانی و نگهبانی از مزرعه میشه.
ما همچنین یک بورسیه ویژه هم داریم که شامل آموزش مهارتهای ویژه میشه. فارغ التحصیلان این بورسیه ویژه میتونند در یکی از رشتههای آتشنشانی، پلیس مبارزه با مواد مخدر و یا خدمات اجتماعی به افراد نابینا، به ادامه تحصیل بپردازند.
داگ یونیورسی بهترین دانشگاه سگها در جهان….
{پیامی از ناااااکجا}
دنا: الو بفرمایید.
آنوبیس: سلام بر تو. فرزندم.
رها: بفرمایید. شما کی هستید؟
صدای گوینده: من هستم فرزندم. آنوبیس.
دنا: آنوبیس؟ آنوبیس کیه دیگه. رها تو آنوبیس میشناسی.
رها: نه ولی شبیه این اسمهای خیلی خیلی قدیمیه. بفرمایید با کی کار داشتید؟
آنوبیس: مگه شما درباره سگها حرف نمیزنید؟ خب من آنوبیس هستم دیگه. خدای سگها در مصر باستان.
رها و دنا: هااااااااااا شما خدا هستید.
آنوبیس: خدای خدا نیستم که. خدای سگ هستم. البته بعضیها فکر میکنند شغال هستم ولی من خودم خودم رو بیشتر سگ حساب میکنم. در ضمن من فقط خدای مردگان هستم.
دنا: یعنی دقیقا چی کار میکنید؟
آنوبیس: شما چیزی راجع به مومیایی شنیدید؟
رها: آره خیلی جالبه دنا باید بعدا یه قسمت راجع به مومیایی بسازیم. مصریهای باستان وقتی یکیشون میمرده اون رو مومیایی میکردند تا بدنش سالم بمونه.
آنوبیس: آره من کسی بودم که مومیایی کردن رو به مصریها یاد دادم. من همچنین مسئول رسیدگی به امور مردهها در اون دنیا بودم. البته تا قبل از اینکه اوزیریس بیاد و شغل من رو از چنگم در بیاره.
دنا: یعنی بعد از شما اون مسئول امور مردگان شد؟
آنوبیس: آره دیگه. ما هم بیکار شدیم افتادیم به نقاشی. عکس من رو میتونید روی در و دیوار اهرام مصر ببینید. البته اینجا هم یه سری اومدن ادای من رو در آوردن عکس سگ کشیدن. اونها تن من رو شبیه آدم کشیدن و کلهام رو شبیه سگ. نمیدونم واقعا مشکلشون با من چی بود.
رها: خیلی جالبه. و البته از آشناییتون خیلی خوشحال شدیم ولی اگه اجازه بدین بریم به ادامهی برنامه برسیم. آخه باید زود این قسمت رو تموم کنیم چابی منتظره که ببرمش بیرون.
آنوبیس : واقعا که. من خدای سگ هستم ولی کسی احترام ما رو نگه نمیداره. برید. برید اصلا نخواستیم.
رها: این هم چه روحیهی حساسی داشتها.
دنا: سگها همهشون همینطوراند. اونها احساس دارند و نگهداری ازشون مسئولیت مهمیه. میدونستی سگها میتونند تا ۱۰۰ کلمه یا اشاره رو یاد بگیرند و هوششون تقریبا اندازهی یه کودک دو سالهی آدمه.
رها: واقعا مسئولیت بزرگیه. همین دو روزی که سارا چابی رو داده به من کاملا این موضوع رو فهمیدم. سگها نه تنها احساس دارند بلکه اگه خوب بهشون دقت کنی باهات حرف هم میزنند. البته نه با کلمهها بلکه با بدنشون.
دنا: به خصوص دمشون. اینکه دمشون رو چطوری تکون میدن معناهای مختلفی میده.
رها: دقیقا. مثلا وقتی دمشون رو بلند میکنند و مثل برف پاککن ماشین تکون میدن یعنی اینکه خیلی خوشحال هستند. اما اگه دمشون رو پایین بندازند و خیلی یواش بین پاهاشون تکونش بدن، این یعنی اینکه از یه چیزی ترسیدن یا استرس گرفتن.
دنا: وقتی سگها صاحبشون یا دوستشون رو میبینند و ذوق میکنند دمشون رو بلند میکنند و بیشتر به سمت راست تکون میدن. وقتی هم یک سگ یا یه آدم غریبه رو می بینند بیشتر دمشون رو به سمت چپ تکون میدن.
رها: سگها هم مثل آدمها چپ دست و راست دارند. یا بهتر بگم چپ پا و راست پا و خیلی از کارهاشون رو با اون پاشون میکنند. اگه سگ دارین با یه آزمایش علمی میتونید بفهمید سگتون چپ پاست یا راستپا. چندبار دقت کنید که وقتی سگتون میخواد از حالت نشسته راه بیفته و بره به سمتی اول پای راستش رو میذاره یا پای چپشون. چند بار این رو ببینین. بیشتر سگها وقتی میخوان شروع به حرکت کنند با پای غالبشون راه میافتند.
دنا: ببین اگه بخواهیم راجع به سگها حرف بزنیم. حالا حالاها باید حرف بزنیمها.
رها: آخه سگها خیلی بامزهاند. ولی باشه. فقط بریم اون سوال اول برنامه رو جواب بدیم که بالاخره سگها از ۲۰ کیلومتری میتونند بوها رو تشخیص بدن یا ۲۰۹ کیلومتری؟
دنا: تقریبا داشت یادم میرفت. آره. قرار بود تو جوابش رو پیدا کنی.
رها: و جواب اینه که اکثر سگها میتونند از حدود ۱۲ مایلی یا همون ۲۰ کیلومتری بوها رو تشخیص بدن.
دنا: دیدی دیدی گفتم ۲۰ کیلومتری. مگه میشه یه سگ از ۲۰۰ کیلومتری یه بویی رو تشخیص بده.
رها: بله که میشه. اگه میذاشتی جملهام رو تموم کنم میفهمیدی که میشه. نژاد بلودهاند bloodhound میتونه بو رو از بیش از ۱۳۰ مایلی یا همون ۲۰۹ کیلومتری تشخیص بده. این سگ قدیمها برای شکار تربیت شده بود و الآن هم خیلی از آن ها در عملیات نجات آدمها مثلا توی زلزلهها استفاده میشن.
دنا: باورم نمیشه عجب دماغی دارند.
رها: بچهها شما هم یادتون نره که سوالها یا کشفهایی که کردین رو ما بفرستید.
دنا: ما دوست داریم صدای شما رو هم توی پادکستمون بشنویم. پس تا قسمت بعدی مراقب خودتون و و و و و
رها و دنا با هم: مراقب سوالاتون باشین.