تولید مثل گیاهان

قصه‌ی عاشقانه‌ی گل‌ها چیه؟ پرده‌ی اول

قصه‌ی عاشقانه گل‌ها چیه؟

در قسمت جدید چی؟کجا؟چرا؟ به این سوال‌ها جواب می‌دیم:

 

زنبورهای عسل زمستونا چی کار می‌کنن؟

وظیفه‌ی زنبورهای عسل چیه؟

درخت‌ها چطوری تولید مثل می‌کنن؟

زنبورها چطوری به گیاها برای تولید مثل کمک می‌کنن؟

چرا درخت‌ها و گل‌ها سعی می‌کنن با گیاهای دیگه تولید مثل بکنن؟

گل‌ها چه نقشی رو در گیاه بازی می‌کنن؟

قسمت نر گل‌ها اسمش چیه؟

قسمت ماده‌ی گل اسمش چیه؟

درخت‌های خرما چه جنس‌هایی دارن؟

باکتری‌ها چطوری تولید مثل می‌کنن؟

 

 

 

رها: دنا هوا واقعا سرد شده‌‌ها. دیگه برگی هم روی درختا نیست.

دنا: آره من که دلم خیلی تنگ شده برای بهار. وقتی که گل‌ها باز می‌شن و همه جا سبز می‌شه. انگار همه‌ی درختا دارن می‌خندن. زمستون رو هم دوست دارما مخصوصا وقتی برف میاد، فقط برام سواله که چرا بیشتر گل‌ها بهار درمیان؟

رها:  منم خیلی دوست دارم درباره درختا و گیاها بیشتر بدونم. می‌گم بیا اصلا این قسمت درباره‌ی همین حرف بزنیم. فقط می‌شه قبلش پنجره‌ رو ببندی. هم سوز میاد هم ممکنه از بیرون صدا بیاد نتونیم ضبط کنیم.

{صدای بسته شدن پنجره}

زنبور: نبند نبند بذار بیام تو. بیرون خیلی سرده. من تنها موندم.

{صدای باز کردن پنجره}

دنا: آخی رها این زنبور کوچولو رو ببین. بیا تو بیا تو. تو اون بیرون چیکار می‌کردی؟

رها: ببینم تو زنبور عسلی؟ مگه زنبورهای عسل زمستون‌ها نمی‌رن تو کندوهاشون تا بهار بشه و دوباره گل‌ها در بیان. اصلا اسمت چیه؟ اینجا چی کار می‌کنی؟

زنبور در حالی که نفس نفس می‌زند: می‌گم. همه چی رو می‌گم فقط می‌شه اول یه ذره آب قند بدین بهم من خیلی گشنمه. چند روزه هیچی نخوردم.

{صدای نوشیدن و مکیدن}

زنبور: آخیش حالم جا اومد.

رها: حالا می‌خوای بگی ماجرا چیه؟ تو کی هستی؟

{صدای شیپور}

زنبور: ستوان دوم ویزبی از گارد تکاوران ویژه‌ی ملکه، آماده به خدمتم.

 

دنا: ها؟! تکاوران ملکه چیه دیگه؟ ستوان دوم ویزبی؟!

ویزبی: بله. من زنبور عسل هستم. من توی یه کندوی بزرگ زندگی می‌کردم. من و دوستام همه کارگرای ملکه بودیم. می‌رفتیم دنبال شهد گل‌ها یا کندو رو تمیز می‌کردیم و رو برای نگهداری عسل آماده می‌کردیم. بعضی‌هامون مثل من در مراقبت از کندو و ملکه هم همکاری می‌کردیم تا خطری کندو و ملکه رو تهدید نکنه. به خاطر خدماتم ملکه بهم عنوان ستوان دومی دادن.

رها: خب پس با این همه خدمات این وقت زمستون اینجا چی کار می‌کنی؟ الآن نباید کنار ملکه کندو رو گرم کنی؟

ویزبی با بغض: آه. دست رو دلم نذار. دلتنگ ملکه‌ام. یه اشتباه کردم و الآن اینجام. نمی‌دونم می‌تونم تا آخر زمستون دووم بیارم یا نه.

دنا: نترس اینجا جات امنه. بگو شاید ما بتونیم کمکت کنیم.

ویزبی: ما زنبورهای عسل زمستون‌ها در کندو رو می‌بندیم و سعی می‌کنیم به کمک هم کندو و ملکه رو گرم نگه داریم. من هم مثل همه‌ی دوستام داشتم کارم رو انجام می‌دادم که دیدیم یه گوشه از کندو سوراخ شده و داره هوای سرد میاد داخل. من و چندتا دیگه از دوستام مامور شدیم بریم اونجا و با موم سوراخ رو تعمیر کنیم. من اول رفتم بیرون که سوراخ رو نگاه کنم و بعد شروع کردم با موم سوراخ رو بستن ولی اینقدر عجله داشتم که ملکه سرما نخوره، حواسم نبود که من بیرونم. وقتی کارم تموم شد بیرون کندو موندم. دوستام هم مجبور بودن زود برگردن سر کاراشون تا ملکه سردش نشه. منم یکی دو روز تو سرما اینور اونور رفتم تا صدای شما رو از بیرون پنجره شنیدم. دیدم داشتین درباره گل‌ها و بهار حرف می‌زدین گفتم شاید آدم‌های مهربونی باشین و بخواهین با یه زنبور دوست شین.

رها: ما که خیلی خوشحال می‌شیم دوست جدید پیدا کنیم ولی الآن باید قسمت جدید پادکستمون رو ضبط کنیم. بچه‌ها منتظرن. دنا آماده‌ای شروع کنیم؟

دنا: آره فقط لای پنجره باز مونده بذار ببندم. الان میام.

{صدای بسته شدن پنجره}

دنا: سلام من دنا هستم.

رها: من هم رها هستم و سلام.

دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش می‌کنین.

{موسیقی}

رها: چندتا سوال از دوستامون به ما رسیده که درباره‌ی گل‌ها و درختا پرسیده بودن. دنا آماده‌ای با هم بشنویمشون؟

دنا: معلوم که آره.

نارگل: چرا گل‌ها جورهای مختلفی‌ان؟

بردیا: درختا چطوری شکوفه می‌زنن؟

آیهان: چرا گل‌ها حرف نمی‌زنن؟

دنا: خب معلومه که خیلی از بچه‌ها هم مثل من دلشون برای گل‌ها و درختا و برگ‌های سبزشون تنگ شده. خب می‌خوای از دانابات راهنمایی بخوایم که از کجا شروع کنیم؟

رها: نه نه صبر کن. اول باید یه سوال باحال برای اسم این قسمت انتخاب کنیم. ولی چی بذاریم؟ مممم تو ایده‌ای داری؟

دنا: چرا گل‌ها و درخت‌ها و سبزه‌ها و علف‌ها اینقدر باحال‌ان؟

رها: سوال خوبیه‌‌ها.

ویزبی: من می‌تونم یه پیشنهاد بدم.

رها: ها؟ تو؟ من می‌دونم خیلی به شهد گلا علاقه داری ولی آخه…

ویزبی: ببینین من مطمئنم اگه کل دنیا رو بگردین هیچکسی رو پیدا نمی‌کنین که اطلاعاتش درباره گلا بیشتر از یه زنبور عسل باشه.

دنا: با اینکه سوال باحالی که من گفتم خیلی خیلی باحال بود ولی حالا تو هم بگو شاید من کوتاه اومدم.

ویزبی: باشه. مممم. شما تا حالا درباره‌ی قصه‌ی عاشقانه‌ی گل‌ها شنیدین؟

رها: نفهمیدم این سوال باحال پیشنهادیت بود یا واقعا سوال کردی؟

ویزبی: سوال کردم. از شما دوتا پرسیدم.

دنا: نه من نشنیدم.

رها: منم نشنیدم. پس…

دنا و رها با هم: قصه‌ی عاشقانه‌ی گل‌ها چیه؟

{موسیقی}

دنا: حالا بگو ببینم قصه‌ی عاشقانه‌ی گل‌ها چیه؟

ویزبی: ببینید خیلی قصه‌ی جالبیه. حیفه همینجوری تعریفش کنیم. بذارین من برای شما تند ماجرا رو بگم بعد با هم مثل نمایش برای بچه‌ها اجراش کنیم. موافقین.

دنا و رها با هم: معلومه که موافقیم. 

دنا: بچه‌ها ما الان زودی بر می‌گردیم.

{موسیقی}

گروه نمایش چی؟کجا؟چرا؟ تقدیم می‌کند:

قصه‌ی عاشقانه‌ی گل‌ها

پرده اول. عاشقانه‌های شکوفه‌های گیلاس

ویزبی: من در نقش ویزبی یعنی خودم

دنا: من در نقش درخت گیلاس کنار تخته سنگ

رها: و من هم در نقش درخت گیلاس اونور رودخونه

{صدای تشویق}

ویزبی: روزی روزگاری در چندماه پیش اواسط بهار ملکه به من ماموریت دادن تا به دشت گل‌های آویشن برم برای اینکه ببینم آویشن‌ها گل دادن یا نه.

{صدای باد و وز وز زنبور}

ویزبی: پس این دشت آویشن‌ها کجاست؟ الان ۲ ساعته دارم به سمت شمال پرواز می‌کنم. بذار روی این تخته سنگ بشینم یه نفسی بگیرم. آخیش.

دنا: آهای زنبور کوچولو چرا تک و تنها روی سنگ نشستی. دلت نمی‌خوای یه لیوان شهد گیلاس تازه بهت بدم خستگیت در بره؟

ویزبی: من تو ماموریتم. من نباید وسط ماموریت چیزی بخورم. من باید دشت آویشن‌ها رو پیدا کنم.

دنا: باشه باشه اگه نمی‌خوای شهد بخوری میل خودته ولی من می‌تونم بهت کمک کنم دشت آویشن‌ها رو پیدا کنی. آخه ما گیلاس‌ها با آویشن‌ها خیلی دوستیم. ولی یه شرط داره.

ویزبی: چه شرطی؟

دنا: بیا بشین تو گلم خستگی در کن تا بهت بگم.

{صدای ویز ویز}

ویزبی: خب حالا بگو.

دنا. ببین هنوز پیشنهاد شهدم سر جاشه‌ها. می‌خوای یه قلوپ بخور تا من بهت بگم.

ویزبی: حالا که اصرار می‌کنی باشه.

{صدای هورت کشیدن}

دنا: ببین یه درخت گیلاس دیگه هست اونور رودخونه. من خیلی دوست دارم باهاش دوست بشم. منتها می‌بینی که ریشه‌هام تو خاکه نمی تونم جم بخورم. من یه نامه نوشتم یه بسته‌ی مهم هم گذاشتم کنارش. تو اینا رو ببر بده بهش. اون بهت راه دشت آویشن‌ها رو نشون می‌ده. اصلا بذار ته نامه می‌نویسم که حتما راه رو نشونت بده.  بیا اینم از این، درخت گیلاس  اونور رود لطفا راه دشت آویشن‌ها رو به – اسمت چی بود؟

ویزبی: ستوان دوم ویزبی از گارد تکاوران ویژه‌ی ملکه

دنا: لطفا راه دشت‌ آویشن‌ها رو به ستوان دوم ویزبی از گارد تکاوران ویژه‌ی ملکه نشون بده. بیا. بگیر ببر.

ویزبی: بالهای زنبوری پیش به سوی اونور رودخونه.

{صدای ویز ویز پرواز}

ویزبی: درخت گیلاس  اونور آب! درخت گیلاس اونور آب. گیلاس، بابا کجایی؟ نامه داری.

رها: من اینجام. من اینجام. نامه از کیه؟

ویزبی: از گیلاس دم تخته سنگ.

رها: تا تو یه گلویی تازه کنی شهد بخوری منم نامه‌ام رو می‌خونم.

ویزبی: من در حین ماموریت نباید چیزی خورد مگر اینکه چاره‌ای نباشه…

{صدای هورت کشیدن}

{صدای باز شدن نامه}

رها: بذار ببینم چی نوشته. وایسا عینکم رو بزنم. آها اینم از این.

صدای دنا:

ای نامه که می‌روی به سویش از جانب من ببوس رویش

سلام درخت گیلاس اونور رودخونه. بوی خوش گل تو رو باد صبا ازاونور رودخونه آورد این طرف و من خیلی خوشم اومد. اینقدر خوشم اومد که گفتم شاید بخوای با هم دوست بشیم و با هم میوه بیاریم. آخه می‌دونی درسته که ما جفتمون گیلاسیم ولی فامیل نزدیک نیستیم و دی‌ان‌ای مون با هم فرق می‌کنه. اینطوری اگه با هم یه بچه گیلاس دیگه بیاریم و بزرگ کنیم، بچه گیلاسمو حسابی قوی می‌شه. خلاصه اگه تو هم خوشت میاد و موافقی من همراه نامه گرده‌ کوچولوم رو فرستادم. از گرده‌ی من توی تخمدانت نگهداری کن تا یه گیلاس جدید بشه. از کجا معلوم حتی شاید اون گیلاس بیفته یه جای خوب، دونه‌مون خودش یه درخت بشه یه روزی. هان در ضمن لطفا راه دشت آویشن‌ها رو هم به ستوان دوم ویزبی از گارد تکاوران ویژه‌ی ملکه نشون بده.

 

رها: آه پس گیلاس کنار تخته سنگ هم منو دوست داره؟! وای چه روز خوبیه امروز. گرده‌ی کوچولوی عزیزم بیا برو توی تخمدانم.

دنا: بچه‌ها بچه‌ها یه دقیقه وایسین نمایش رو نگه دارین من یه سوالی برام پیش اومد.

ویزبی: ای بابا نمی‌شد سوالت رو نگه داری برا بعد. نمایش رو بهم ریختی.

رها: حالا که استاپ کردیم. بپرس ببینیم چی شده؟

دنا: مگه بچه‌ی هر موجود زنده‌ای نباید از یه نر باشه و یه ماده. الان کدوم یکی از این گیلاس‌ها نر بودن کدوم ماده؟

رها: نه لزوما اینطوری نیست که حتما یه نر باشه یه ماده. بعضی موجودات زنده مثل باکتری‌ها تک جنس هستن. توی طبیعت هم حیوونا گیاها و درختا و گل‌ها هم جورهای مختلفی دارن. مثلا درخت خرما یا نخل، بعضی‌هاشون ماده‌اند بعضی‌هاشون نر هستن. ولی گل‌ها خیلی‌هاشون اینجوری‌اند که هم قسمت نر دارن که بهش می‌گن پرچم گل یا Stamen و قسمت ماده که از تخمدان و چیزهای دیگه تشکیل شده.

ویزبی:بله و همونطور هم که تو نمایش دیدین خیلی از گل‌ها سعی می‌کنن توسط ما زنبورها با گل‌های دیگه جفت بشن تا بچه‌هاشون قوی‌تر بشن. ولی بچه‌ها اگه بخواین همینجوری حرف بزنین حس و حال نمایش از بین میره‌ها.

دنا: باشه باشه قول می‌دم دیگه چیزی نگم. اونجا بودیم که گیلاس اونور روخونه نامه رو خوند و یک دل نه صد دل عاشق گیلاس کنار تخته سنگ شد و می‌خواست که از گرده‌اش مراقبت کنه تا تبدیل به میوه و دونه بشه.

ویزبی: رها بی زحمت خط آخرت رو بخون دوباره حس بگیرم.

رها:باشه باشه.

رها: آه پس گیلاس کنار تخت سنگ هم منو دوست داره؟! وای چه روز خوبیه امروز. گرده‌ی کوچولوی عزیزم بیا برو توی تخمدانم.

ویزبی: خب حالا می‌خوای راه دشت آویشن‌ها رو بهم بگی؟

رها:  بله که می‌گم ستوان دوم ویزبی از گارد تکاوران ویژه‌ی ملکه. شما همین رودخونه‌ای که ازش رد شدی رو به سمت خلاف جریان برو بالا ۱۰ دقیقه که بال بزنی یه آبشار می‌بینی باید خودت رو برسونی بالای آبشار. اونورش یه درخت پیری هست که دیگه میوه نمی‌ده ولی همه‌ی دشت دوستش دارن. از رو شاخه‌ی اون می‌تونی دشت آویشن‌‌ها رو ببینی. بهش سلام برسون.

ویزبی: ممنونم گیلاس ایشالا دونه‌تون صحیح و سالم به دنیا بیاد.

{صدای ویز ویز پریدن}

{پایان پرده‌ی اول}

دنا: خب ویزبی ویزبی ادامه‌اش چیه؟

ویزبی: ااااااه ملکه کجایی که ببینی چطوری دارن با تکاوران ویژه‌ات برخورد می‌کنن. جناب ستوان ویزبی.

رها: جناب ستوان اینجا که کندو نیست. اینجا همه برابریم. من رها ام ایشون دنا شما هم ویزبی.

دنا: حالا ناراحت نشو. اصلا من جناب ستوان صدات کنم خوبه؟

ویزبی: شوخی کردم، مزاح بود همون ویزبی خوبه. ولی من هنوز ادامه‌ی نمایشنامه رو ننوشتم که. یه ذره به من وقت می‌دین؟

رها: باشه. اصلا تا هفته‌ی دیگه که قسمت بعدی چی؟کجا؟چرا؟ پخش بشه وقت داری.

ویزبی: باشه پس من می‌رم یه گوشه یادداشتام رو بالا و پایین کنم. خدافظ

رها: خدافظ. دنا بیا با هم یه بار چیزهایی رو که توی این قسمت یاد گرفتیم مرور کنیم؟

دنا: باشه اولیش اینکه زنبورها زمستونا در کندو رو می‌بندن که سرما وارد نشه و ملکه گرم بمونه.

رها: زنبورها وظیفه دارن هم موم درست کنن هم از ملکه مراقبت کنن هم کندو رو تمیز کنن هم شهد جمع کنن.

دنا: گیاه‌ها از طریق گل‌هاشون تولید مثل می‌کنن. یعنی یک موجودی از نوع خودشون رو درست می‌کنن. هر گیاه گل‌ مخصوص خودش رو داره و برای همینه که گل‌ها جورهای مختلفی هستن.

رها: زنبورها و حشرات دیگه گرده‌ی گل‌ رو از پرچم یک گل که اندام جنسی نره می‌گیرن و به تخمدان گل دیگه که اندام جنسی ماده است منتقل می‌کنن. اینجوری گل‌ها می‌تونن تبدیل به میوه بشن یا دونه بدن.

دنا: چیز دیگه‌ای هم یاد گرفتیم؟

رها: آهان اینم یاد گرفتیم که بیشتر موجودات زنده دو جنس نر و ماده دارن ولی همه‌ی موجودات زنده دو جنسی نیستن. مثلا باکتری‌ها.

دنا با شیطنت: در ضمن این هم یاد گرفتیم که ستوان دوم ویزبی از گارد محافظان ویژه‌ی ملکه هیچوقت موقع انجام ماموریت شهد نمی‌خوره مگر اینکه خیلی خوشمزه باشه.

{خنده‌ی هردو}

رها: آخ آخ بچه‌ها نزدیک بود یه چیز خیلی خیلی مهم رو یادم بره. ما این هفته کلی صدای و سوال و کشف یاحال از بچه‌ها بهمون رسید. الان می‌خوام از همه‌شون تشکر کنم:

روشا از هلند، جانان از تهران ، دایانا ازاصفهان، باران ازتهران،  عرفان از تهران،  سام از قوچان، صنم از تهران ،مانا از تورنتو،‌  باران نمی‌دونیم از کجا، بهار رو هم نمی‌دونیم از کجا. پرنیا رو هم نمی‌دونیم از کجا، موژان از متل قو، گیتا از ابهر، آرنیکا از تهران ،کیانمهر از خرم آباد، بهرام از تهران ،فرهام از تهران ، روشا از تهران ، امید نمی‌دونیم از کجا، سارینا و سوفیا خواهرهای دوقلو از شیراز و آرمیتا هم که دفعه قبلی اسمش رو اشتباه گفتیم از اصفهان.

بچه‌ها خیلی خیلی ممنونیم که برای ما صداهاتون و کشف‌های جالبتون رو می‌فرستین. ما ایده‌ی پادکست‌هامون رو از سوال‌های شما می‌گیریم. بازم برامون کشف‌های جالبتون رو بفرستین. تا قسمت بعد

دنا و رها با هم: مراقب سوالاتون باشین.