اولین اسم تو دنیا چی بود؟

در این قسمت از چی؟ کجا؟ چرا؟ به این سوال‌ها جواب می‌دیم:

چرا اطلاعات ما از قبل از اختراع خط خیلی کمه؟

کوهپایه کجاست؟

قبرستان یا گورستان کجاست؟

تمدن لیانگژو چند سال پیش به وجود آمده و کجا قرار داشته؟

مردم لیانگژو چه چیزی می‌کاشتن؟

مردم لیانگژو چه سیستم حکومتی‌ای داشتن؟

نظام سلسله‌مراتبی به چه معناست؟

سوال یهویی مانیسا: کدوم حیوون اول اهلی شده؟

برده‌داری یعنی چی؟

حکاکی یعنی چی؟

رودخونه سند کجا قرار داره؟

تعظیم کردن یعنی چی؟

فاضلاب چه جور آبیه؟

سیستم فاضلاب شهری چیه؟

اسم شهرهای بزرگ تمدن سند چی بوده؟

مردم تمدن رود سند چند هزار سال پیش زندگی می‌کردن؟

گاو، گوسفند، سگ و خوک چند هزار سال پیش اهلی شدن؟

متن این قسمت

 

رها: باز هم هزاران سال قبل توی یکی از شهرهایی که ما هنوز نمی‌دونیم کدومه:

استاد: بچه کجایی؟  الان کشتی‌ها می‌رسن باید مقدار بارشون رو بنویسیم و بفرستیم برای ارباب

شاگرد: یعنی برم کاغذها رو بیارم.؟

استاد: کاغذ؟ کاغذ چیه دیگه بچه؟

شاگرد: منم خودم نمی‌دونم آخه هنوز اختراع نشده. ولی من چون به اسم گذاشتن خیلی علاقه دارم اسمش رو گذاشتم کاغذ.

استاد: برای چیزی که نیست اسم گذاشتی؟! حالت خوبه؟!

شاگرد: آخه خسته شدم از بس این لوح های گلی رو بردم و آوردم. خیلی سنگینن. هر دفعه کلی هم کثیف کاری داره. تازه وقتی هم می‌نویسی دیگه نمی‌شه پاکش کرد. کاش یه چیزی بود نازک و سبک بود می‌شد روش بدون کثیف کاری چیزمیز نوشت.

استاد: حالا که نیست. کشتی‌ها اومدن. لوح ها رو بیار دم دستم بنویسم. سه تا کشتی داریم تو هر کدوم ۴۰ هزار کاسه جو دارن. به عبارتی می‌کنه ۱۳۰ هزار کاسه جو.

بچه: اوستا اشتباه نکردی؟ فکر کنم می شه ۱۲۰ هزارتا.

اوستا: حرف نزن همین که من می‌گم. این هم امضا این هم اسمم.

{موسیقی}

دنا: سلام من دنا هستم.

رها: من هم رها هستم و سلام.

دنا و رها با هم: شما دارین به چی کجا چرا گوش می‌کنین.

{موسیقی}

دنا: توی قسمت قبلی لیلی از ما پرسید که کدوم شهر اول درست شد.

رها: ما اول رفتیم به خلیج مکزیکوسیتی و اونجا با اولمک‌ها آشنا شدیم.

دنا: اولمک‌ها ۳۶۰۰ سال پیش زندگی می‌کردند. معتقد بودند که اجدادشون از طریق جگوار باهاشون ارتباط برقرار می‌کنن. و کنار رودخانه ذرت می‌کاشتن.

رها: حالا هم می‌خوایم بریم شهرهای جاهای دیگه ببینیم قدیمی‌ترین شهر رو می‌تونیم پیدا کنیم.

{افکت سوال }

دنا: دانابات. ما هنوز جواب سوال لیلی رو پیدا نکردیم. یه سوال دیگه هم برامون می‌فرستی؟

دانابات: ها ها ها 

{دینگ}

دانابات: این شما و این سوال باحال این برنامه

ناشناس: اولین اسم تو دنیا چی بود؟ 

{موسیقی}

رها:خب  بچه‌ها ما الان سوار هواپیمای فوق سریعمون هستیم و داریم می‌ریم سمت چین و ما خیلی امیدواریم که بتونیم قدیمی‌ترین شهر رو اونجا پیدا کنیم. یا حد اقل شاید تونستیم اولین اسم رو اونجا پیدا کنیم.

دنا: البته احتمال پیدا کردن اولین اولین اسم خیلی کمه. آخه هزاران سال آدم‌ها زندگی می‌کردن ولی خط و نوشتن اختراع نشده بود که چیزا رو ثبت کنن. یعنی بنویسن. برای همین ما از قبل اختراع خط اطلاعات خیلی کمی داریم.

رها:که ما داریم می‌ریم سمت چین. سمت کوهپایه‌های تیانمو.

دنا: کوهپایه به انگلیسی می‌شه foothills  پایین کوه رو می‌گن کوهپایه. رودها خیلی وقت‌ها از تو کوهپایه‌ها رد می‌شن. مثلا الان ما باید بریم سمت رود یانگ تسه. هاا آهان رسیدیم. بزن بریم.

{افکت پیاده شدن و دویدن}

دنا: به نظرت اینجا هم مجسمه پیدا می‌کنیم؟

رها: نمی‌دونم. بیا بگردیم. دنا دنا اونجا رو نگاه کن یه تپه هست. بیا بریم از اون بالا نگاه کنیم ببینیم چیزی پیدا می‌کنیم؟

دنا: هووم من چیزی نمی‌بینم. تو می‌بینی؟

رها: دنا مراقب باش مراقب اون چاله‌ی پشت سرت باش

{صدای افتادم}

دنا: آخ آخ.

رها: خوبی؟ چی شدی؟

دنا:آخ آره خوبم. چاله‌اش خیلی عمیق نبود. فقط یه ذره خاکی شدم. ولی رها انگار اینجا هیچی نیست. مطمئنی جای درستی اومدیم.

رها: یعنی چی هیچی نیست. دناااا. تو الان افتادی تو اون چیزی که دنبالش می‌گشتیم. به نظرم این چاله خیلی خیلی ساله که اینجاست. اصلا بیا عینکامون رو بزنیم.

{افکت صدا}

دنا: واهاووو. اینجا یه شهر بوده. اینجایی هم که من الان هستم انگار قبرستونشون بوده. بچه‌ها قبرستان یا گورستان جاییه که توی برخی از فرهنگ‌ها، بدن آدم‌هایی که می‌میرن رو می‌برن آنجا. باستان‌شناس‌ها خیلی وقت‌ها از روی قبرستان‌ها درباره فرهنگ و آداب گذشته‌ها اطلاعات به دست میارن.

{صدای مرد چینی}

رها: دنا بیا بیرون اینجا رو نگاه کن. چه شهر بزرگیه اینجا. خب طبق اطلاعاتی که دانابات برامون فرستاده اینجا یه شهر قدیمی به نام لیانگژوه. باستان‌شناسا فکر می‌کنند اینجا یه زمانی بین ۴۳۰۰ تا ۵۳۰۰ سال پیش درست شده. ولی هنوز اطلاعات کامل رو نفرستاده. احتمالا هنوز داره می‌گرده اطلاعات بیشتری برامون پیدا کنه.

دنا: اونجا رو نگاه کن نزدیک رودخونه یه زمین‌های کشاورزی هست بیا بریم ببینیم اینجا چی می‌کاشتن.

{صدای دویدن}

دنا: این‌ها چیه تو می‌دونی؟

رها: نه خیلی به نظرم آشنا میان. بیا بریم تو شهر می‌فهمیم.

{صدای دویدن}

مامان: دخترم بیا غذا بخور. الآن وقت غذاست.

صدای بچه: آخ جون آخجون. اومدم مامان.

بومی: بقیه رو هم صدا کن.

بچه: چشم.

دنا: رها رها بیا بریم ببینیم این خانواده چی می‌خورن اینجوری می‌فهمیم اینجا چی می‌کاشتن.

{صدای دویدن}

بچه۱: من گشنه‌امه برای من بیشتر بکش

بچه‌۲: نه منم پلو می‌خوام برای من بیشتر بکش

مامان: انقدر سر و صدا نکنین به همه می‌رسه.

رها: نگاه کن. این پلوه. پس برنج می کاشتن.

{صدا کاروان از بیرون}

رها: ا یه صدایی از بیرون میاد. بدو بیا بریم ببینیم چیه؟

{صدای دویدن}

جارچی: دور شید برید کنار از مسیر ارباب برید کنار. ارباب می‌خواد رد شه. مزاحم ارباب نشید.

 

دنا: ببین رها به نظرم اون آقایی که اون وسطه خیلی آدم مهمیه. این همه آدم دور و بر خودش جمع کرده.

رها: خب دانابات اطلاعات لازم رو فرستاد. بیا بریم توی راه می‌خونیمشون آخه خیلی جاهای دیگه هم باید بریم.

دنا: باشه بریم.

{صدای دویدن و سوار هواپیما شدن}

{موسیقی}

صاد: سلام بچه‌ها تا دنا و رها آماده‌ی پرواز به مقصد بعدی بشن یه سوال یهویی بشنویم؟

مانیسا: سلام من مانیسام پنج سالمه از پردیس. سوالم داشتم کدوم حیوون اول اهلی شده؟

صاد: مانیسا خیلی سوال جالبی پرسیدی. من جوابش رو می‌دونم ولی بیاین ببینیم بچه‌هایی که صدای ما رو می‌شنون می‌تونن حدس بزنن اولین حیوونی که اهلی شد چه حیوونی بود؟ گزینه‌ی ۱ گاو گزینه ۲ گوسفند گزینه‌ی ۳ سگ. خب بچه‌ها حدساتون رو یه جایی بنویسین که یادتون نره تا بریم ببینیم ادامه‌ی سفر رها و دنا چی می‌شه. آخر این قسمت با هم جواب رو از سایت موزه تاریخ طبیعی آمریکا می‌خونیم. 

 

دنا: اممم اینجا نوشته مردم لیانگژو در ساخت سفال و ابزار خیلی ماهر بودن. یعنی این کار رو خیلی خوب انجام می‌دادن.  می‌تونستند ظروف سفالی حرارت دیده بسازن. یعنی ظرف‌هایی که توی کوره گذاشتن و پختنشون. اون‌ها همچنین چاقو و نیزه و ابزارهای دیگه هم می‌ساختن. مردم لیانگژو یه سیستم حکومتی سلسله مراتبی درست کرده بودن که یعنی یه نفر بالاتر از همه بوده و به همه دستور می‌داده، بعد یه سری زیر دست داشته که  اونا به بقیه  دستور می‌دادن و اون زیر دست‌ها خودشون یه سری زیردست دیگه داشتن تا می‌رسیده به آدم‌ها معمولی و برده‌ها. 

رها:  بچه ها، برده یعنی slave. درسته الان برده‌داری دیگه به اون شکل قدیم نیست ولی هنوز خیلی جاها بعضی‌ آدم‌ها یه امتیازهای ویژه دارن و به بقیه زور می گن.

دنا: یک چیز دیگه هم درباره مردم لیانگژ بگم؟ اون‌ها خیلی هنرمند بودن و حکاکی‌های خیلی ظریفی روی سنگ یشم درست می‌کردن. اون‌ها به مردگانشون خیلی احترام می‌گذاشتند و این حکاکی‌ها رو می‌ذاشتن توی قبر آدم‌هایی که می‌مردن.

رها: حکاکی هم یعنی تراشیدن سنگ یا چیزهای دیگه که شبیه نقاشی بشه. درست می‌گم؟ فکر کنم به انگلیسی می‌شه craving. 

دنا: آره درسته. حالا باید بریم جنوب آسیا. یک جایی نزدیک هند و پاکستان جایی که قراره رودخونه سند اونجا باشه.

دنا: رها اونجا رودخونه سنده. بذار حالا که هنوز فرود نیومدیم یه نگاه بکنیم. آخه رودخونه سند خیلی بزرگه.

رها: آره نگاه کن. رودخونه سند یک عالمه شاخه‌های کوچیک‌تر داره. کنار هر کدوم از این شاخه‌ها می‌شه یه شهر پیدا کرد.

دنا: اونجا رو می بینی؟ اونجا خوبه بیا همونجا پیاده شیم. می‌دونی چرا؟ آخه نزدیک یه شاخه‌ی بزرگ رودخونه است و یه شهر بزرگ می تونه کامل توش جا می‌شه. من فکر می‌کنم اگه بریم اونجا ممکنه چیزهای باحالی پیدا کنیم.

رها: راست می‌گی. بریم. شاید یه مجسمه‌ای یا یه لوح گلی پیدا کردیم که انسان‌های زمان قدیم روش می‌نوشتن.

{صدای دویدن}

رها: دنا دنا این آجرها رو نگاه کن روی زمین. نگاه کن یه چیزی شبیه لوله سفالی هم هست. به نظرت قدیمی نیستند؟

دنا: آخه. فقط آجر و لوله؟ نباید دنبال مجسمه‌ای چیزی باشیم؟

رها: نمی‌دونم ولی بیا عینکمون رو بزنیم امتحان کردنش که ضرر نداره. 

{افکت عینک}

دنا و رها با هم: واهااااااااای. چه شهر بزرگی.

دنا: نگاه کن این شهر با شهرهای قبلی انگار خیلی فرق می‌کنه. خیلی همه چیش منظمه. نگاه کن سقف خونه‌ها همه سفال‌های یک شکل و یک رنگ و یک اندازه داره.

رها: آره چقدر منظمه بیا بریم توی شهر. من دوست دارم توی خونه‌ها رو هم ببینم.

{صدای دویدن}

دنا: رها نگاه کن. کلی مجسمه‌ی حیوون‌های مختلف هست. مجسمه آدم هم هست.

رها: آره ولی نگاه کن اون مجسمه‌ای که یه زنه با بچه‌هاش از همه بزرگ‌‌تره.اهالی خونه دارن میان. انگار اون مامانشونه که همه دارن پشتش راه می‌رن.

صدای زن: بچه‌ها همه آماده باشین می‌خوایم دعا بخونیم. همه احترام بگذارید. ای مادر ای مادری که در آسمان‌هایی خانواده ما را برکت بده. ما همه از تو هستیم. تو مهربانی .

دنا: جالبه همه دارن خم می‌شن. حالا دارن می‌رن سمت اون یکی مجسمه‌ها. جلو همه‌شون یکی یکی خم می‌شن.

رها: دارن تعظیم می‌کنن. یعنی دارن به این مجسمه‌ها احترام می‌ذارن. دنا اون لوله سفالیه رو. این‌ها لوله‌کشی فاضلاب داشتن.

دنا: بچه‌ها فاضلاب به آب‌های کثیف و استفاده شده می‌گن. آبی که توی دستشویی و حموم وارد چاه می‌شه و ما دیگه نمی‌بینمش اون می‌ره توی فاضلاب شهری.

دنا: بذار ببینیم اطلاعاتی که دانابات رو عینک زمان فرستاده چیه؟

رها: من می‌گم بریم اطلاعات رو توی راه نگاه کنیم. هنوز کلی جا مونده که باید بریم.

{صدای دویدن}

دنا: خب بذار مسیر هواپیما رو بذارم روی مقصد بعدی. این هم از این

{صدای دکمه زدن}

رها: دانابات نوشته که اینجایی که الان دیدیم اسمش هراپا بود. هراپا و موهنجودارو دو شهر بزرگ از یک تمدن بزرگ . ظاهرا جز این دو تا، هزار تا شهر کوچیک دیگه هم در طول رودخانه سند بوده. جایی که الآن تو کشورهای هند و پاکستان قرار دارند.

دنا: این شهرها مال حدود ۵۳۰۰ سال پیشن. جالبه که مردم تمدن سند خیلی صلح‌طلب بودن. یعنی طرفدار جنگ نبودن. برای اینکه اینجا شمشیر و نیزه زیادی اینجا کشف نشده.

رها:اون مجسمه زنی که دیدم الهه مادر بود. مردم سند الهه مادر رو می‌پرستیدن. البته خداهای دیگه‌ای هم داشتن ولی براشون الهه مادر از همه مهم‌تر بوده.

دنا: مهارت بزرگ دیگه مردم هراپا در معماری و شهرسازی بوده. آن‌ها خونه‌ها رو خیلی منظم می‌ساختن و گفتیم که سیستم فاضلاب شهری داشتن. بیشتر شهرهای قدیم فاضلاب نداشتن و اینکه یه شهری ۵۳۰۰ سال قبل فاضلاب داشته خیلی چیز عجیبیه. خب رها مقصد بعدی‌مون کجاست؟

رها: کلی جاهای مختلف مونده. تازه هنوز نفهمیدیم که قدیمی‌ترین شهر و اولین اسم چی بوده؟

دنا: اشکالی نداره ناامید نشو. من مطمئنم تو قسمت بعدی جواب همه‌ی این سوالارو می‌فهمیم. آماده‌ای از بچه‌ها خدافظی کنیم.

رها: باشه. منم امیدوارم جواب‌ها رو توی قسمت بعدی پیدا کنیم. پس بچه‌ها تا قسمت بعدی

دنا و رها: مراقب سوالاتون باشین.

 صاد: بچه‌ها صبر کنین صبر کنین. الان می‌خوایم جواب مانیسا رو با هم بخونیم ببینیم اولین حیوونی که توسط انسان اهلی شد چی بود. ولی قبلش می‌خوام از

مهرگان

تهران

آیهان

مشهد

آناهل

تهران

کیارش

ونکوور

حسین

تهران

بارین

ایران

آرمینا

اصفهان

آریان

تهران

  

هانا

مونیخ/آلمان

هومهر

تهران

آیناز

شریف آباد

آبتین

قايمشهر

سدنا

مهران

ماهور

تبریز

سیاوش

تهران

رادین

تهران

آرمان

نمک آبرود

 

 تشکر کنم که برای ما سوال‌ها وکشف‌هاشون رو فرستادن. حالا بیاین بریم با هم جواب مانیسا رو بخونیم. موزه‌ی تاریخ طبیعی آمریکا نوشته که اولین حیوونی که اهلی شد سگ بود. سگ‌ها یه زمانی حدود ۱۵ هزار سال پیش احتمالا تو آسیا اهلی شدن. گوسفندا هم حدود ۱۰ هزار سال پیش در میان رودان جایی که عراق الآنه اهلی شدن. گاو‌ها و خوک‌ها هم ۸ هزار سال پیش اهلی شدن. گاوها باز هم در میان رودان یعنی عراق امروزی و خوک‌ها هم احتمالا توی چین. جالب بود نه؟ تا سوال یهویی بعدی خدافظ.

صادق روحانی:‌ این یه قسمت دیگه از چی کجا چرا بود که به نویسندگی و کارگردانی من صادق روحانی تهیه می‌شه. صدای مریم محمدخانی و شقایق بهرامی رو در نقش دنا و رها می‌شنیدید. در این قسمت از پوریا طباطبایی و یاسمن اسدی هم تشکر می‌کنم که برای برخی از نقش‌ها صدا پیشگی می‌کردند. موسیقی چی؟ کجا؟ چرا؟ کاری از آرمین قوچانیه و لوگو و کاورآرت ما هم کاری از فرزانه نصیریه. همیشه می‌تونید سوال‌ها، کشف‌ها یا صداهای بچه‌ها رو برای ما به آدرس whatwherewhykids.com  بفرستید. ما تا اونجایی که بتونیم سعی می‌کنیم به سوال‌ها پاسخ بدیم. منتظر نظرات شما هستیم.