قدیمی‌ترین شهر جهان

کدوم شهر اول درست شد؟

دراین قسمت از چی؟ کجا؟ چرا؟ به این سوال‌ها پاسخ می‌دیم:

چرا آدم‌ها اولین شهرها رو کنار رودخونه‌ها می‌ساختند؟

تمدن یعنی چی؟

به کدوم منطقه می‌گیم مزو آمریکا؟

مردم اولمک چند سال پیش زندگی می‌کردن؟

چرا مردم اولمک چی می‌پرستیدن؟

مردم اولمک چی می‌کاشتند؟

بازرگان‌ها چه کسانی هستند؟

متن این قسمت

دنا: روزی روزگاری در هزاران سال پیش یعنی اوایل دوره‌ی یکجانشینی دوتا شکارچی گردآورنده نشسته بودند و داشتند خاطراتشون رو مرور می‌کردند:

 

شکارچی۱: هعی یادش بخیر یه زمانی ما هم برای خودمون برو و بیایی داشتیم. حالا دیگه کسی تو جنگل دنبال غذا نمی‌گرده.

شکارچی ۲: آره یادته جوونیا می‌رفتیم دنبال گوزن. یادمه یه بار دنبال یه گوزن یه روز کامل راه رفتیم. ولی دیگه اون دوره گذشته الان این بچه‌های جدید اومدن دیگه دنبال شکار نمی‌رن.

شکارچی۱: این بچه‌های امروزی خیلی اهل اینور و اونور رفتن نیستند. چیه هی دونه گندم می‌کنند زیر خاک ۶ ماه دیگه به اندازه غذای یه سالشون گندم برمی دارن. حالا زمان ما اصلا گندم نبود که. نهایتا از این میوه وحشی‌ها می‌خوردیم تازه اگه شانس می‌آوردیم مسموم نمی‌شدیم.

شکارچی ۲: این بچه‌های امروز با زندگی توی طبیعت هم مشکل دارن. هی خونه درست می‌کنند کنار هم. هی این میره خونه اون اون می‌ره خونه این. بغل هر رودخونه‌ای رو نگاه می‌کنی این خونه‌های چوبی سبز شدن. یادش بخیر قدیم‌ها کل رودخونه از بالای اون تپه معلوم بود.

شکارچی۱: اصن معلوم نیست قراره چی بشه. اگه همینجوری ادامه بدن به خونه ساختن دیگه از جنگل چیزی باقی نمی‌مونه.

شکارچی۲: حالا حرص نخور برای قلبت خوب نیست. در ضمن امشب هم باید بریم خونه نوه کوچیکه. کل فامیل رو دعوت کرده. می‌خواد یه غذای جدید برامون درست کنه. اسمشم گذاشته عدس. نمی‌دونم چی چیه ولی خودش که خیلی تعریف می‌کنه.

شکارچی۱: البته درسته که من دلم برای اون قدیم‌ها تنگ شده ولی دیگه دندون گوزن‌خوری هم ندارم. امیدوارم این عدس که می‌گی خوشمزه باشه.

 

 

دنا: سلام من دنا هستم.

رها: منم رها هستم و سلام.

دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست «چی؟ کجا؟ چرا؟» گوش می‌کنین



دنا: این داستان اول این قسمت هم باحال بودها.

رها: آره من یاد بابابزرگ و مامان بزرگ افتادم که می‌گن همه چی عوض شده. خیلی دوست دارم وقتی اون‌ها از قدیم‌ها می‌گن. اینکه مردم قبلا چطوری زندگی می‌کردند.

دنا: برای منم اینکه قدیم‌ها مردم چطوری زندگی می‌کردند خیلی جالبه. گاهی فکر می‌کنم کاش یه ماشین زمان داشتیم یه دکمه می‌زدیم می‌رفتیم به هزاران سال قبل و از نزدیک می دیدیم که اون موقع مردم چطوری زندگی می‌کردند!

{صدای پیام}

دنا: این صدای چی بود؟

رها: نمی‌دونم.

صدای ربات: 5 – 4 – 3 – 2 – 1

{موسیقی}

صاد:

برای بچه‌هایی که سوال‌هاشون رو جدی می‌گیرن

برای بچه‌هایی که عاشق دونستن‌اند.

برای بچه‌هایی که خیلی خیلی کنجاواند

فرقی نمی‌کنه درباره ماه و ستاره‌ها سوال داشته باشین یا درباره‌ی شغل‌ها

درباره‌ی غذاها سوال‌ داشته باشین یا درباره‌ی بازی‌ها

اگه سوال تاریخی دارین،‌ یا سوال درباره حیوونا فرقی نمی‌کنه.

این شما و این دانابات آی ایکس ۶ دستیار بچه‌ها برای سوال‌هاشون.

{موسیقی}

صدای ربات: دانابات Ix6  دانابات Ix6  دانابات Ix6

دنا: صاد؟!! تو دانابات رو چی کار کردی؟

صاد: ارتقاش دادم یعنی آپ‌گریدش می‌کردم. حالا دانا بات مسئول سوال‌های بچه‌هاست. دانابات سوال هایی رو که بچه‌ها برامون می‌فرستن دریافت می‌کنه. اون صدایی هم که شنیدی سوال یکی از بچه‌ها بود. بذار این دکمه رو بزنم. هاااا آها.

دانابات: این شما و این سوال لیلی از سیدنی استرالیا.

لیلی: کدوم شهر اول درست شد؟

{موسیقی}

دنا: خب دانابات زود باش بگو اولین شهر کدوم بود؟

رها: وای دنا راحت شدیم‌ها. تازه می‌تونم تکالیف مدرسه رو هم بدم دانابات برام جواب بده.

صاد: ها ها ها. دانابات فقط کمک می‌کنه. جواب رو خودت باید پیدا کنی.

دنا: یعنی چی؟ صاد این دانابات که قبلا همه‌ جواب‌ها رو می‌گفت چی کارش کردی؟

صاد: اینجوری که باحالتره. یه تستش نمی خوای بکنی؟

رها:دانابات قدیمی‌ترین شهر کدوم شهر بوده؟

دانابات: آدم‌ها در زمان‌های قدیم اولین شهر‌ها رو نزدیک رودخونه‌ها و آب‌های شیرین درست می‌کردند.

دنا: خب این رو که خودم می‌دونستم. آدم‌ها برای زندگی و کشاورزی به آب شیرین، یعنی آبی که شور نباشه، نیاز داشتند. پس باید نزدیک آب زندگی می‌کردند. این که نشد کمک.

{دینگ دینگ}

دنا: کیه در میزنه؟

رها: کیه؟

پست: مامور پستم. دوتا بسته داریم برای دنا و رها. از طرف یکی به اسم دانابات.

{صدای باز کردن در}

رها: ممنونم.

{صدای بسته شدن در}

رها: دانابات واقعا برامون بسته فرستاده. بذار ببینیم چی توشه؟

{صدای باز کردن بسته}

دنا: نگاه کن به نظرم این یه لباس ضد آبه. آره، روش هم نوشته water proof

رها: این هم شبیه یه عینکه. 

دنا: این کلید چیه؟

رها: دنا ببین یه نامه هم هست. بذار ببینم چی نوشته: دنا و رهای عزیز. این کلید هواپیمای سوپرتندروی دو نفره است که تو حیاط خونه است. شما سوار این هواپیما می‌شین و می‌رین به جاهایی که ممکنه اولین شهرها اونجا ساخته شده باشند. عینک زمان هم براتون گذاشتم.

دنا: این چی می گه رها؟ عینک زمان چیه دیگه؟

رها: نوشته شما هر جایی که رفتین باید بگردین دنبال نشانه‌هایی از مردمی که در سال‌های سال قبل اونجا زندگی‌ می‌کردن. اونوقت عینک زمان رو می‌زنید به چشمتون و اون نشانه قدیمی رو در زمان خودش می‌بینید. منم اطلاعات لازم رو روی عینکتون براتون می‌فرستم. قربان شما دانابات

دنا: یعنی چی؟ اینا واقعیه؟ دارم خواب می‌بینم؟ بیا بریم ببینیم واقعا تو حیاط هواپیما هست؟

{صدای دویدن و باز شدن در}

رها:وای آره! اینجا واقعا واقعا واقعا واقعا یک هواپیما پارک شده! سوارش بشیم ببینیم چی می‌شه؟

{صدای موسیقی و گذشتن چند دقیقه}

دنا: وای! مثل اینکه دانابات راست می‌گفت! ما کجاییم؟

رها:دنا توی نقشه آنلاین نوشته مکزیکوسیتی! مکزیکوسیتی؟!

دنا و رها با هم: واااااااو

دنا: یعنی ما الآن مکزیکوسیتی هستیم؟

رها: انگار اینطوریه. حالا ما باید دنبال چی بگردیم؟

دنا: من می‌دونم من می‌دونم. اینجا محل یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌های انسانیه.

رها: دنا وایسا اینم به بچه‌ها بگم که کلمه‌ی تمدن که تو گفتی یعنی شهرنشینی. اما تمدن معنای کلی‌تری هم داره وقتی مردم یک جامعه دور هم جمع بشن و کاری کنن که جامعه‌شون پیشرفت کنه و چیزهایی مثل هنر، علم و فرهنگ توی جامعه‌شون رشد کنه یک تمدن ساختن.

دنا: البته الآن می‌دونیم که خیلی فرهنگ‌ها وهنرها هم بوده که توی شهرها به وجود نیومدن. ولی خب سوال لیلی درباره شهرهاست. خیلی از نظریه‌ها هم می‌گن که اولین شهرها هم همزمان با دوره کشاورزی ساخته شدن.

رها: آهان اونجا رو نگاه یه رودخونه بزرگه. من اگه می‌خواستم شهر درست کنم حتما می‌رفتم اونجا کنار اون رودخونه

دنا: تو نقشه‌ی من نوشته به کل این منطقه یعنی جنوب مکزیک و السالوادور و گوآتمالا  می‌گن مزو آمریکا. اولین شهرهای این دور و بر که الآن به‌ش می‌گیم قاره آمریکا اینجا به وجود اومدن.

{صدای دویدن}

دنا: خب رسیدیم حالا باید زمین رو بکنیم یا بر‌یم وسط جنگل.

رها: نمی‌خواد اونجا رو نگاه. اون کله‌ی سنگی بزرگ رو ببین.

دنا: واااووو عجب مجسمه‌ی بزرگی. این فکر کنم خیلی قدیمی باشه. بیا با عینک زمان نگاهش کنیم. این عینک من اینم عینک تو.

{صدای عینک}

رها: دنا نگاه کن انگار وسط یه شهر خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی قدیمی هستیم. مردم رو نگاه کن. لباساشونو چقدر باحاله.

دنا: آره نگاه کن انگار اونجا یه خبریه بیا بریم از اینجا بریم پایین.

رها: دنا دنا انگار اون یه جگواره؟

{صدای جگوار}

دنا: جگوار؟! همون حیوونه که شبیه پلنگه؟

رها: آره دیگه.

صدای یه پیرمرد: ای جگوار زیبا. ای جگوار بزرگ به محصولات ما برکت بده. ای جگوار قدرتمند ما رو در برابر قحطی حفظ کن. ببینم خبری از بابای بابای بابای بابای من نداری؟

{صدای جگوار}

صدای پیرمرد: آی مردم نگاه کنید، جد بزرگ من داره از طریق جگوار با من حرف می‌زنه ای وای. 

رها:اون چه لباساییه مردم پوشیدن؟

دنا: نمی‌دونم. رها خیلی جالبه.

رها: ببین اینجا رو شیشه عینک زمان من نوشته الان ۳۶۰۰ سال قبل از زمان ماست. 

دنا: خب دانابات نوشته این‌ها مردم اولمک هستند. اولمک‌ها برای  جگوار خیلی احترام قايل بودن حتی بعضی دانشمندا می‌گن اون رو می‌پرستیدن و معتقد بودن که اجدادشون از طریق جگوار با اون‌ها ارتباط برقرار می‌کنند.

 

رها: نگاه کن ادامه‌اش هم نوشته که اولمک‌ها اولین آدم‌هایی در این منطقه بودند که خوندن و نوشتن رو اختراع کردن.

دنا: بچه ها اختراع یعنی اینونت. اولمک‌ها مزرعه داشتند و بیشترین محصولی که تولید می‌کردن ذرت بوده. وای من عاشق پاپکورنم. 

رها: اولمک‌ها هنرمندهای خیلی ماهری هم بودن. چ خیلی به مجسمه‌سازی علاقه داشتن و از جاهای دور سنگ‌ها قشنگ و خوشگل رو می‌آوردن و باهاش مجسمه‌های بزرگ شبیه آدم درست می‌کردند. 

دنا:آره تازه بازرگان‌های خیلی خوبی هم بودند.  بازرگان کسیه که می‌ره از جاهای دیگه یه چیزی رو که ما نیاز داریم میاره و می‌فروشه و به جاش یه چیزی که زیاد داریم رو می‌خره و می‌بره جای دیگه که اونا کم دارند می‌فروشه. رها به نظرت این شهر قدیمی‌ترین شهر جهانه؟

 رها: این رو به زودی می‌فهمیم ولی به نظر میاد توی قاره‌ی آمریکا امروزی یعنی همین دور و بر  اینجا قدیمی‌ترین شهر باشه. 

دنا: آره لیست شهر‌هایی که دانابات برای ما نوشته خیلی زیاده.

رها: باید همه‌ش رو بریم ببینیم ولی وقت برنامه‌مون که داره تموم می‌شه. چی کار کنیم؟

دنا: بیا الان از بچه‌ها خدافظی کنیم توی قسمت بعدی به سفرمون ادامه می‌دیم. موافقی

رها: موافقم. پس بچه‌هایی که دارین صدای ما رو می‌شنوین. ما الان باید خدافظی کنیم ولی یادتون نره شما هم می‌تونین مثل لیلی برای ما سوال بفرستین.

دنا: ما هم می‌ریم جواباشو تا جایی که بتونیم پیدا می‌کنیم. کافیه برین تو سایت ما whatwhrerwhykids.com. اونجا یه دکمه هست که اگه روش کلیک کنید می‌تونید سوالاتتون رو با صدای خودتون برای ما بفرستین. ولی تا اون موقع:

 

رها و دنا با هم: مراقب سوالاتون باشین.