در این قسمت «چی؟ کجا؟ چرا؟» به این سوالها جواب میدیم:
وقتی عصبانی میشیم تو بدنمون چه اتفاقی میافته؟
همهی عصبانیتها مثل هم هستند؟
حیوانات هم عصبانی میشن؟
عصبانیت خوب هم داریم؟
وقتی عصبانی شدیم چی کار کنیم؟
متن پادکست چرا عصبانی میشیم؟
دنا: سلام من دنا هستم.
رها: من هم رها هستم و سلام.
رها و دنا با هم: شما دارین به پادکست «چی؟ کجا؟ چرا؟» گوش میدین.
{موسیقی}
دنا: رها من میخوام نقاشی کنم تو هم دوست داری با من نقاشی کنی؟
رها:وای آره من عاشق رنگ کردنم.
دنا: خب بیا اون ماژیکهایی که مامان تازه خریده رو امتحان کنیم. به نظر خیلی باحال میاد.
رها: آره منم خیلی دلم میخواد امتحانشون کنم. بذار الان از تو کشو درشون بیارم.
{صدای ور رفتن با در کشو}
رها: اه باز نمیشه. در لعنتی. دنا بیا کمک.
دنا: زور بزن زور بزن. این در اعصابم رو خورد میکنه.
رها: من دیگه زورم بیشتر از این نمیشه. دلم میخواد بزنم این در رو له کنم.
دنا: منم دلم میخواد خط خط خط خطیاش کنم. اون ماژیک مشکیه کو. اصلا چرا خط خطی میخوام بزنم بشکونمش. این در همیشه اذیت میکنه اه
{صدای ضربه مشت و لگد به میز}
رها: دنا. دنا. وایسا. دستت رو بده. مامان همیشه میگه موقعی که عصبانی هستیم کاری نمیکنیم. اول سه تا نفس عمیق میکشیم و بعد فکر میکنیم که چی کار کنیم.بیا بیا دستت رو بده من. حاضری یک دو سه
{صدای نفس عمیق سه بار}
دنا: هان یادم اومد این کشور رو باید یه ذره میگرفتیم بالا بعد به سمت خودمون میکشیدیم.
{صدای باز شدن کشو}
رها:باز شد ببین دنا وقتی ما عصبانی بودیم یه حسهای عجیبی داشتیم ولی وقتی نفس عمیق کشیدیم و آروم شدیم اون حسها رفتن. موافقی سوال باحال این برنامه رو درباره عصبانیت باشه؟
دنا: آره موضوع جالبیه. موافقم.
گوینده: این شما و این سوال باحال این برنامه
دنا و رها با هم: چرا عصبانی میشیم؟
{موسیقی}
رها: میدونین یه راه رسیدن به جواب درست یه سوال چیه؟ اینه که اون سوال رو کوچکترش کنیم و یا چندتا سوال دیگه که به اون مربوطه بپرسیم. دنا کمکم میکنی؟
دنا: آره حتما. مثلا من میپرسم «وقتی عصبانی میشیم تو بدنمون چه اتفاقی میافته؟»
رها: من میپرسم «همهی عصبانیتها مثل هم هستند؟»
دنا: من میپرسم «حیوانات هم عصبانی میشن؟»
رها: من میپرسم « عصبانیت خوب هم داریم؟»
دنا: و من میپرسم «وقتی عصبانی شدیم چی کار کنیم؟» من فکر میکنم برای الان بسه. حالا اگه به این سوالها دونه دونه جواب بدیم احتمالا به جواب سوال باحال برنامه هم نزدیک میشیم.
رها: مغز توی بدن ما خیلی مهمه. مثلا یک کار مهم مغز هم اینه که از ما در برابر خطر مراقبت کنه. مغز:
{صدای پا}
مغز: یه صدایی میاد. این صدای چیه داره از بالا میاد. به نظر میاد یکی داره توی طبقه بالایی راه میره. شاید هم یه هیولاست.
دنا: مغز ما وقتی با یه چیزی برخورد میکنه که به نظرش خطرناکه ممکنه سه جور واکنش نشون بده. واکنش یا ریاکشن اول اینطوریه:
مغز: از مغز به کلیه اعضا، از مغز به کلیه اعضا. هیچکس جم نخوره. چشم تا اونجا که میتونی باز شو. دهن حرفی ازت در نیادها.
رها: این حالت رو بهش میگن freezing یا تو فارسی میگن مثلا طرف خشکش زده. اما واکنش دوم میتونه این باشه:
مغز: از فرماندهی به چشمها. روی سوژه متمرکز شین.
چشمها: چشم قربان
مغز: ابروها برین تو هم.
ابروها: چشم قربان
مغز: لبها یه ذره بیاین بالا که اون چیز خطرناک دندونا رو ببینه.
لبها: چشم قربان
مغز: دستها مشت کنین. آمادهی ضربه.
دست راست: وای کاش کار به ضربه نرسه این اول من رو میزنه محکمتر هم میزنه.
دست چپ: کاش واقعا. دفعه قبل انگشت کوچیکم خیلی اذیت شد.
مغز: چقدر صحبت میکنید. میگم آماده عملیات باشید. روی سوژه متمرکز. سوژه نزدیک شد. دهن داد بزن، دستها حرکت.
{صدای داد و فریاد و زد و خورد}
دنا: به این وضعیت میگن fight یا حمله. وقتی مغز یه چیزی رو خطر در نظر بگیره ممکنه بخواد اون رو از بین ببره. ولی ممکنه نتونه این کار رو بکنه یا از همون اول تشخیص بده که این خطر خیلی بزرگه پس بهتره کار دیگهای بکنه.
مغز: وای نه. دستها بیخود نزنین زورمون نمیرسه.
دست راست نفس نفس زنان: هی هی هی. هر چی میزنی انگار داری به دیوار میزنی. خب مثل اینکه دستور رسید نزنیم دیگه.
دست چپ: وای انگشتام خیلی درد میکرد.
مغز: از مغز به همه اعضا خطر هنوز نزدیکه. ما هم زورمون نمیرسه آمادهی فرار باشین. یک دو سه. پاها بدویین.
پای راست:پای چپ تو اول برو.
پای چپ: نه من قاطی میکنم تو اول برو.
مغز: این چه وضعیه؟ پای راست تو اول برو. حالا پای چپ. راست چپ راست چپ راست چپ. تند تر تندتر. داره دنبالمون میاد. راست چپ راست چپ راست چپ راست چپ.
رها: بله این هم وضعیت فرار یا flight . اینها روشهای مغز برای روبرو شدن با وضعیتهای خطرناکه. مغز اجداد خیلی خیلی دور ما در تکامل یا evelutionبه این شکل در اومده و بعد به ما هم رسیده. یعنی الآن که دیگه ما مثل انسانهای اولیه زندگی نمیکنند و خطرهای طبیعی خیلی تهدیدشون نمیکنه، باز هم مغز ما هنوز همونجوری کار میکنه.
دنا: یعنی دقیقا چی کار میکنه؟
رها: بگذار الان توضیح می دم. کار مغز به هورمون ها مربوط می شه. هورمونها مادههای شیمیایی هستند که در بدن ترشح میشوند.
دنا: بچهها ترشح همون release میشه تو انگلیسی یا اگه دقیقتر بخواین بگیم میشه secrete .
رها: هورمونهای زیادی در بدن وجود دارد ولی آدرنالین و کورتیزول مربوط به عصبانیت هستند.
دنا: آدرنالین و کورتیزول دقیقا چی کار میکنند؟
رها: آنها این پیام را به بدن میرسانند که آماده واکنش سریع موقع عصبانیت باشه. عصبانیت واکنشهای دوم و سوم که قبلا گفتیم همون فایت و فلایت یعنی حمله و فرار را در بدن ایجاد می کنه. احساسات دیگری هم هستن که این واکنش ها رو ایجاد می کنن. مثلا ترس و هیجان و اضطراب.
دنا:آهان پس وقتی که قلبمون تندتر میزنه، تند تند نفس میکشیم این وقتها آدرنالین و کورتیزول توی بدن ما زیاد شده.
رها: آره دنا دقیقا و به اکسیژن بیشتری نیاز داریم. ماهیچهها آمادهی فعالیت هستند. قند بیشتری توی خون ما آزاد میشه و به واکنش سریعمون کمک می کنه.
{صدای زنگ تلفن}
گوینده: پیامی از ناکجا
{صدای زنگ تلفن و بعد برداشتن تلفن}
دنا: سلام اینجا چی کجا چراست بفرمایید.
نصر: سلام. من شاهام. تو دنایی؟
دنا: آره من دنام ولی تو کدوم شاهی؟ ناصرالدین شاهی؟
نصر: نه بابا اون جای نوهی بیستم من میشه.
دنا: هوووم. شاه عباسی. شاه عباس صفوی؟
نصر: نه بابا. من خیلی عقبترم.
رها:من فهمیدم. تو داریوش هخامنشیای؟
نصر: یه ضرب المثل هست که میگه طرف اونقدر عقب رفت که از اون ور بام افتاد. شما هم انقدر تو گفتن تاریخ یهویی عقب رفتین که از من گذشتین. داریوش هخامنشی چند صد سال قبل من بود.
دنا: بچهها بام یا پشت بام همون roof top میشه. حالا جناب شاه که الان اومدی پشت خط به ما زنگ زدین میشه خودت خودتون رو معرفی کنین؟
نصر: باشه باشه خودم میگم من نصرم. اسم بابام هم احمد بود. ماها پادشاهان سلسلهی سامانی بودیم. اولین سلسلهی ایرانیهای بعد از اسلام. محل حکومت ما هم کل افغانستان بود به اضافهی خراسان ایران و یه بخشهای از پاکستان و تاجیکستان و ازبکستان. اون موقع به همهی این منطقه میگفتن خراسان بزرگ.
راستش من خیلی قصه و شعر و اینا دوست داشتم. بابام اینها هم دوست داشتند. بچههام هم خیلی دوست داشتن. آقای رودکی شاعر فارسی برای دورهی ماست.
رها: چه جالب. خیلی از آشناییت خوشبختیم. ولی میگی برای چی زنگ زدی.
نصر: هان میخواستم این رو بگم. من هشت سالم بود که شاه شدم.
دنا: وا چقدر زود؟!
نصر: آره دیگه. شاه شدن دست خود آدم نیست. یهویی میگن تو باید به جای بابات شاه بشی. ممکنه ۵ سالت باشه ممکنه ۵۰ سالت باشه. به هر حال. بگذریم. من هشت سالم بود که شاه شدم و اون موقع هنوز یاد نگرفته بودم که چطوری جلوی عصبانیتم رو بگیرم. ولی با کمک وزیرم آقای بلعمی یه راه خوب پیدا کردیم و تونستیم جلو عصبانیت من رو بگیریم.
رها: اوه اوه. اگه شاه خیلی زود عصبانی بشه کل کشور به هم میریزه.
نصر: آره. اون اوایل مردم خیلی از دست من کلافه بودن ولی بعدش که تونستم خودم رو کنترل کنم و همه چی درست شد. بین همه مردم محبوب شدم.
دنا: میشه بگین چی کار کردین؟
نصر: بله که میشه برای همین به شما زنگ زدم. یه روز با وزیرم آقای بلعمی نشستیم فکرهامون رو ریختیم روی هم. وزیر به من پیشنهاد داد که از میان همهی آدمهای دانشمند کشور ۳ نفر رو انتخاب کنیم که همیشه کنار من باشند. وقتی یه فرمانی میدم که از روی عصبانیت باشه اونها به من بگن و من متوجه میشدم که فرمانم درست نیست. بعد من هم خودم قول دادم که هر موقع این مشاورا به من اشاره کردند که دستوراتم از روی عصبانیته، کسی حق نداره دستور من رو تا ۳ روز اجرا نکنه. تا اون موقع من آروم شده بودم و می تونم دستور درست رو بدم
رها:چه فکر خوبی کردین. موقع عصبانیت نباید تصمیمهای مهم گرفت. مامانم همیشه بهمون میگه.
دنا: ممنون که زنگ زدین. خدافظ.
نصر: منم خیلی خوشحال شدم که باهاتون حرف زدم. خدا نگهدار.
{موسیقی}
رها: دنا راستی راستی آدما گاهی خیلی بدجور عصبانی می شن. به نظرت حیوانات هم عصبانی میشن؟
دنا: حالا اونجورییش رو نمیدونم ولی دانشمندا خیلی درباره این موضوع حرف زدن. تقریبا الان همه مطمئن هستند که حیوانات هم مثل انسانها احساسات مختلف دارند. و البته عصبانی هم میشن. می دونی یاد اون فیلم مستندی افتادم که تو قسمت اول برای بچهها تعریف کردم. یادته راجع به سیبها و خرسها.
رها: آره یادمه ولی این بخشش روتعریف نکرده بودی.
دنا: آخه ربطی به سیبها نداشت. ولی یه جاش راجع به خرسها میگه وقتی خرسها بچهدار میشن خیلی خیلی مراقب بچههاشون هستند و اگه خطری بچهها رو تهدید کنه خیلی عصبانی میشن. بذار اون مستند رو دارم. الان پیداش می کنم و برات پخشش می کنم. آهااان. اینجاست:
خرس: بچهها خیلی دور نشین. همینجا نزدیک من بمونین.
{صدای بازی بچهها و… صدای خش خش درختا}
خرس: اون کیه پشت درختا داره تکون میخوره؟! داری عصبانیم میکنی نکنه میخوای بیای بچههامو اذیت کنی.
{صدای خرس}
دنا: نگاه کن. روی دوتا پاش ایستاده داره داد میزنه دندونهاش رو هم نشون میده. یه ذره شبیه ما نیست؟!
رها: وای. آره شبیهه. واقعا انگار خیلی عصبانیه. خب این عصبانیت خرس یه عصبانیت خوب بود. چون کمکش میکرد مراقب بچههاش باشه. ولی همه عصبانیتها خوب نیستند.
دنا: آره خیلی وقتها عصبانیتها خوب نیستند ولی همهشون کاملا طبیعی هستند. ما از کجا بفهمیم کدوم عصبانیت خوبه و کدوم عصبانیت بده؟
رها: مامان یه بار گفته بود. اگه عصبانیت ما باعث بشه به کس دیگه آسیب بزنیم یا باعث بشه چیزهایی که دور و برمون هستند رو خراب کنیم، اون عصبانیت بدیه. مثل عصبانیت ما اول این قسمت وقتی نزدیک بود بزنیم کشو رو بشکونیم. پس باید حواسمون باشه وقتی خیلی عصبانی هستیم به کسی یا چیزی آسیب نرسونیم.
دنا: و اگه دیدیم داریم به کسی یا چیزی آسیب میرسونیم راهی پیدا کنیم که بتونیم آروم بشیم. آروم شدن هر کسی هم یه جوره. مثلا من و رها سه تا نفس عمیق میکشیم و آروم میشیم.
رها: بابا هر موقع عصبانی میشه میره تو حیاط سه دور کامل میچرخه.
دنا: مامان هم یه متکای عصبانیت داره. هر موقع عصبانی میشه میره دو تا مشت می زنه به اون متکا.
رها: بچههایی که دارین صدای ما رو میشنوین. شما وقتی عصبانی میشین چی کار میکنین که آروم بشین؟ راجع به این با هم و با بزرگتراتون حرف بزنین. راستی هم اگه دوست داشتین صداهاتون و سوالهاتون رو میتونین برای ما بفرستین. برین تو سایت ما whatwherewhykids.com اونجا یه دکمه هست که بزنین روش میتونین صداتون رو برای ما بفرستین.
دنا: آره بچهها ما خیلی دوست داریم صدای شما رو بشنویم.
دنا و رها: و تا برنامه بعد مراقب سوالاتون باشید.