بانک از کجا اومده؟

{این متن اولیه است. بعضی جملات به هنگام اجرا تغییر کرده‌اند}

پادکستی که می‌شنوید محصولی از داروگه

DarwagKids.com



ویزبی: ای آدم بدجنس. چه کلاهی سرم رفت. تا حالا هیچکس اینجوری من رو گول نزده بود. واقعا چرا بعضی آدم‌ها اینطوری می‌کنن. مگر اینکه دستم بهت نرسه. آنچنان نیشت بزنم. آنچنان نیشت بزنم که تا ۳ هفته دستت قرمز بمونه.

{صدای پنجره}

رها: ستوان ویزبی تویی؟ چرا داری پشت پنجره هی جلو عقب می‌ری؟  چرا انقدر عصبانی هستی. چی شده؟

ویزبی: آخه چی بگم؟ شما آدم‌ها چرا اینطوری هستین؟ چرا سر بقیه کلاه می‌ذارین.

رها: کلاه می‌ذاریم؟ یعنی چی کلاه می‌ذاریم؟

ویزبی: بابا کلاه گذاشتن دیگه. یکی که سر یکی دیگه کلاه می‌ذاره یعنی گولش می‌زنه که اذیتش کنه.

رها: می‌دونم ستوان انگلیسی‌اش هم می‌شه fraud. می‌پرسم چی شده که فکر می‌کنی ما آدم‌ها اینجوری هستیم؟

ویزبی: هیچی بابا. یادته من داشتم عسل می‌فروختم که پول در بیارم که بدم ملکه بره قایق تفریحی بخره؟

رها: آره آره. خب چی شد؟ فروختی؟

ویزبی: نه بابا اون روز هیچکس نیومد از من عسل بخره. من مونده بودم آخر شبی با چه رویی برگردم پیش ملکه. تازه اون همه عسل، کلی سنگین بود، نمی‌شد تنهایی ببرم.

رها: خب خب. چی کار کردی پس.

ویزبی: هیچی. یه نفر آخر شبی اومد گفت عسل‌هات رو چند می‌فروشی. منم گفتم ۱۰۰۰ سکه. گفت من بهت یه کوین می‌دم که اندازه‌ی ده هزار سکه می‌ارزه. گفتم کوین چیه دیگه؟ گفت اونم یه سکه است، منتها سکه‌ی اینترنتیه. بعد این رو ببر بده جاش ده هزارتا سکه بگیر.

رها: خب بعدش چی کار کردی؟

ویزبی: هیچی منم رفتم تو گوگل ترنسلیت زدم دیدم کوین می‌شه همون سکه. بهش گفتم کوین که خودش سکه است. اونم گفت آره یه سکه می‌دم بهت که اندازه‌ی هزارتا سکه می‌ارزه. فقط باید رو گوشیت والت درست کنی. گفتم والت چیه گفت همون کیف پوله فقط اینترنتیه.

رها: خب تو هم قبول کردی؟

ویزبی: آره دیگه کل عسل‌ها رو دادم اونم گوشی من رو گرفت و یه والت درست کرد و گفت نگاه کن یه کوین از گوشی من رفت تو گوشی تو. نگاه کن اینا‌هاش اینجاست.

رها: بذار ببینم. ا آره انگار یه کوین بهت داده دیگه. حالا من نمی‌دونم این کوینی که بهت داده چقدر می‌ارزه ولی به هر حال بهت یه کوین داده.

ویزبی: بابا من پول می‌خوام. پول. کوین موین نمی‌خوام. پول می‌خوام. پول من کجاست.

رها: خب این هم یه جور پوله دیگه.

ویزبی: یعنی چی؟ ولی شما که تو قسمت قبلی‌تون گفتین اول پرتقال بوده بعد شده طلا. دیگه کوین موین نگفتین.

رها: ستوان ویزبی پرتقال مثال بود. نه اینکه اول مردم با پرتقال برن چیز میز بخرن. اول آدم‌ها با همون چیزهای دور و برشون می‌رفتن مبادله می‌کردن. بعد کم کم طلا جای اون چیزها رو گرفت. و بعد هم آدم‌ها از اون طلاها سکه درست کردن که اندازه ش معلوم باشه و کسی سر مبادله‌ها دعواش نشه. الآن هم دنا می‌یاد می‌خوایم قسمت دوم رو ضبط کنیم. بیا بشین تو استودیو من یه آب قند بهت می‌دم سر حال بیای. ادامه‌ی ماجرای پول رو هم گوش بده. تا به کوین هم برسیم. خوبه؟

ویزبی: خیلی شیرینش نکنی‌ها. حرف در میارن می‌گن عسلش خرابه.

رها: باشه. نترس. بیا بیا تو..

{موسیقی}

صاد:سلام بچه‌ها سلام بزرگ‌ها. من صاد هستم تهیه کننده پادکست‌های داروگ

ستوان: صاد ما باز اومدیم پادکست گوش کنیم تو پریدی وسط؟

صاد: ستوان آخه یه نفر از ما حمایت کرده. خیلی خوشحالم.

ستوان: واقعا؟

صاد: آره ستوان نگاه کن ایناهاش.

ستوان: آخجون. خب پس حالا که اینجوری شد آهای بزرگ‌ترهایی که دارین به این پادکست گوش می‌کنین از داروگ حمایت کنین تا ما بتونیم پادکست‌های بیشتری درست کنیم. اینجوری به سوال‌های بیشتری هم می‌تونیم جواب بدیم. آهای صاد بیا بگو چی می‌خواستی بگی بزرگ‌ترها چطوری می‌تونن حمایت کنند؟

صاد: بله بله. می‌خواستم بگم که داروگ یه مجموعه‌ است که هدفش آموزش ارزان و در دسترس برای همه‌ی بچه‌های فارسی زبان ایران و جهانه. ما می‌خوایم پادکست‌های متنوع ومختلف برای بچه‌های فارسی زبان درست کنیم. پادکست‌هایی که هم لبخند به لب بچه‌ها بیاره هم زبان فارسی رو تقویت کنه و ….

ستوان: ای بابا. ای بابا. به جای این همه توضیح بگو بزرگ‌ترها از کجا می‌تونن کمک کنن؟

صاد: باشه باشه. بزرگ‌ترهایی که خارج از ایران زندگی می‌کنند می‌تونن برن به صفحه‌ی ما در پلتفرم پتریون و هر مبلغی که دوست‌ داشتن رو انتخاب کنن. اینجوری هر ماه همون مبلغ برای ما واریز می شه. آدرسش توی توضیحات پادکست هست. توی سایت داروگ هم هست. داروگ کیدز دات کام.

ستوان: داروگ هم با دبلیوه. حالا اون آب قند رو بده من بریم ببینیم ماجرای این قسمت چیه؟

{موسیقی}

دنا: سلام من دنا هستم.

رها: من هم رها هستم و سلام

 

دنا و رها: شما دارین به پادکست چی؟کجا؟چرا؟ گوش می‌دین.

{موسیقی}

رها: بچه‌ها ما امروز هم می‌خوایم درباره‌ی پول حرف بزنیم. و اینکه پول کاغذی چطوری درست شد.

دنا: آره حرف‌هامون درباره‌ی پول از قسمت قبل موند. هی دانابات برای این قسمت سوالی داریم؟

{افکت سوال}

آقای پی: من آقای پی … نه نه ببخشید من آقای جی هستم از تو حیاط. می‌شه بگین پول کاغذی از کجا اومده؟ هی هی هی

ویزبی: ا ا ا ا این که آقای پی بود. الکی گفت من جی‌ام. 

رها: نه بابا آقای پی نبود. گفت من آقای جی‌ام.

دنا: ولی صداش که شبیه بود. شاید فامیلش بوده. دانابات سوال دیگه‌ای نداشتیم

آقای پی: سلام دنا و رها. ممنون از پادکست خوبتون من آقای فی هستم از پشت کمد. می‌شه بگین بانک چطوری درست شده که این همه پول داره؟ هی هی هی

ویزبی: به جان خودم این یکی دیگه خود پی بود. من این رو می‌شناسم. این خوشش می‌یاد بقیه رو سر کار بذاره.

رها: ستوان خوب نیست راجع به دوستتون اینجوری می‌گین ها.

دنا: ولی صداش خیلی شبیه آقای پی بودها.

رها: اصلا بسه. دانابات دیگه نمی‌خواد سوال پخش کنی. بریم سوال این برنامه رو اعلام کنیم.

گوینده: این شما و این سوال باحال این برنامه.

دنا و رها با هم: بانک از کجا اومده؟

 

{موسیقی}

 

رها: بچه‌ها ما قسمت قبلی فهمیدیم که سکه از کجا اومده. حالا می‌خوایم ببینیم که پول کاغذی از کجا اومده.

دنا: البته قبلش بگیم که کم کم پادشاه‌ها و حکومت‌های قدیمی سعی کردن که خودشون فقط سکه رو ضرب کنن. ضرب سکه به انگلیسی می‌شه mintage یا minting coin. به این کار یعنی تبدیل کردن طلا و نقره به سکه، می‌گفتن ضرب کردن.

رها: پادشاه‌های قدیمی و حاکما نمی‌ذاشتن کسی غیر از خودشون سکه ضرب کنه تا به همه نشون بدن که قدرتشون از همه بیشتره. اولین سکه‌ی ایرانی هم در زمان داریوش هخامنشی یعنی حدودا 2500 سال پیش  ضرب شد که بهش داریک می‌گفتن. بعد هخامنشیان هم ساسانیان اومدن و سکه‌ی مسی خودشون رو زدن که بهش پشیز می‌گفتن. 

دنا: همین‌جوری پادشاه‌ها و حکومت‌های مختلف اومدن و برای خودشون سکه زدن، به اسم‌های خودشون. از دوره‌ی پهلوی تا الآن هم واحد پول ایران ریاله که هر ده تاش می‌شه ۱ تومن.

رها: دنا بریم سوار هواپیمای سوپرتندرومون بشیم. آخه باید بریم چین تو قرن ۷ میلادی. یعنی حدود ۱۳۰۰ سال پیش.

دنا: آخجون بدو بریم ببینیم ماجرای پول کاغذی چیه؟

{صدای پا}

{صدای هواپیما}

دنا: نگاه کن رها اونجا رو آدم‌ها جمع شدن. بازاره انگار نه؟

رها: آره شبیه بازار هست ولی انگار فقط جاییه که بازرگان‌ها جمع می‌شن.

دنا: بچه‌ها بازرگان یا همون تاجر یا Merchants کسیه که یه چیزی رو از یه شهری یا یه کشوری می‌خره و می‌بره یه شهر دیگه یا یه کشور دیگه که اون چیز رو ندارن گرون‌تر می‌فروشه.  رها بیا بریم ببینیم چی می‌گن.

{صدای پا}

تاجر۱: ببین انقدر چونه نزن. اینجا فلفل به این خوبی پیدا نمی‌شه. خودم رفتم از هند آوردم. تو می‌تونی این فلفل‌ها رو یه ذره یه ذره بفروشی و کلی سود کنی.

تاجر۲: آخه فروختن این همه فلفل که یهویی نمی‌شه. منم باید ۶ ماه بذارم تو مغازه بمونه تا بتونم بفروشمشون. من حرف آخرم ۲۳۰۰ تا سکه است.

تاجر۱: ای بابا اینقدر خسیس بازی در نیار. من فقط ۳ ماه تو راه بودم تا این فلفل رو صحیح و سالم به اینجا رسوندم. ۲۵۰۰ خیرش رو ببینی.

تاجر۲: ببین هفته‌ی دیگه قراره یه کاروان از شرق برسه. اون هم احتمالا بارش فلفله. اگه الآن به من نفروشی بارت رو دستت می‌مونه‌ها.

تاجر ۱: ای بابا أصلا نه حرف من نه حرف تو ۲۴۰۰ سکه بده معامله تموم.

تاجر ۲ باشه. قبوله. آها بچه برو ۲۴۰۰ تا سکه رو سوار خر کن بیار بده به آقا.

بچه: چش اوستا.

تاجر ۱: نه نه. بچه یه دقیقه نرو. ببین. من الان نمی‌خوام برگردم هند. دارم می‌رم از اونور چین پارچه ابریشم بخرم بیارم. راه نا امنه. من این همه سکه رو سوار خر کنم ببرم تو راه دزدها میان سکه‌هامو می‌دزدن.

تاجر۲: خب ببین یه فکری من یه تاجری رو می‌شناسم توی اون شهری که تو می‌خوای بری ابریشم بخری. من باهاش خیلی معامله می‌کنم. یه کاغذ می‌نویسم با مهر وامضای خودم که تو ۲۴۰۰ تا سکه پیش من داری. وقتی رفتی اون شهر برو پیشش ازش ابریشم بخر به جای سکه هم این کاغذ رو بده بهش بگو هر موقع گذرش به این طرف افتاد بیاد ۲۴۰۰ تا سکه رو از من بگیره.

تاجر۱: چه فکر باحالی کردی. باشه. بنویس بده. فقط از کجا بدونم اون تاجره قبول می‌کنه؟

تاجر۲: بابا از هرکی می‌خوای بپرس سفته‌های من رو توی کل چین قبول می‌کنن. مثل خود سکه می‌مونه.

دنا: ا پس این‌ها اولین پول‌های کاغذی بودن.

رها: آره البته بهش سفته می‌گفتن. بعدتر دولت چین وقتی فهمید که این کار رو کرد، خودش پول کاغذی رو منتشر کرد واین شد اولین اسکناس.  حالا بیا برگردیم استودیو تا ببینیم بانک چطوری درست شد.

{صدای پا}

{صدای هواپیما}

رها: شبیه همین اتفاقی که توی چین افتاد چندین قرن یعنی صدها سال بعدش توی اروپا هم افتاد. یعنی یه سری بازرگان بودن که به جای پول یه کاغذ می‌دادن که روش تضمین کرده بودن که هر موقع این کاغذ رو بهشون بدی به اندازه‌ای که روش نوشته به شما سکه می‌دن.

دنا: بعدتر هم یه سری آدم به این فکر افتادن که اصلا به جای بازرگانی کارشون بشه نگهداری از همین سکه‌ها. اون‌ها سکه‌های مردم رو می‌گرفتن و به جاش یه کاغذ می‌دادن که تضمین می‌کرد هر موقع این کاغذ رو بیارن به اندازه‌ای که روی کاغذ نوشته بود سکه تحویل می‌گیرن.

رها: وسط‌های قرن ۱۷ میلادی یعنی حدود ۳۷۰ سال پیش یه سری از این کسایی که پول نگه‌ می‌داشتن یه فکری به سرشون زد. اون‌ها توی موسسه‌هاشون یعنی جاهایی که برای نگهداری سکه داشتن شروع کردن به چاپ کردن یه کاغذهایی که روش نوشته بود این کاغذ برابر یه مقدار سکه است. هر کسی که دستش باشه ما بهش اونقدر سکه می‌دیم. یعنی به جای اینکه یه کاغذ به کسی بدن که سکه‌هاش رو ازش می‌گیرن خودشون یه کاغذ درست کردن که می‌شد به جای سکه بین آدم‌ها دست به دست بشه و اسم هیچکس روش نبود.

دنا: این‌ها فهمیده بودن که همیشه یه سری آدم هستن که سکه می‌دن بهشون و یه سری آدم هستن که سکه ازشون می‌گیرن. برای همین همیشه یه مقداری سکه توی صندوقشون هست که هر کی ازشون بخواد می‌تونن بهش بدن. شروع کردن به چاپ کردن کاغذهای بیشتر از سکه‌هایی که داشتن. چون می‌دونستن هیچوقت هیچکس نمیاد همه‌ی سکه‌ها رو بگیره.

رها: ولی به هر حال بعضی از این موسسه‌ها یا همون اولین بانک‌ها نمی‌تونستن به قول‌هاشون عمل کنن و مردم می‌رفتن ازشون شکایت می‌کردن. اینجوری شد که دولت‌ها تصمیم گرفتن یه بانک درست کنن که فقط اون بتونه پول کاغذی چاپ کنه. اسمش رو هم گذاشتن بانک مرکزی.

دنا: اون‌ها هم اول گفتن که هرکی پول ما رو بیاره بهش به اندازه‌ای که روی پول نوشته طلا می‌دیم. ولی بعدتر فهمیدن آدم‌هایی که طلا می‌خوان خیلی کمن. برای همین گفتن طلا نمی‌دیم ولی ما یعنی دولت تضمین می‌کنیم که این کاغذ ارزش داره. اینجوری پول‌های کاغذی امروزی که ما هم استفاده میکنیم درست شدن. ریال دلار یورو و …. همه‌شون همین هستند.

رها: الآن هم با اومدن اینترنت خیلی وقت‌ها حتی همین پول‌های کاغذی هم جابجا نمی‌شن. یعنی آدم‌ها با کشیدن کارت یا با خرید اینترنتی به بانکشون می‌گن که یه مقدار پول از حساب اون‌ها کم کنه و بده به حساب اون کسی که می‌خوان ازش چیزی رو بخرن.

ویزبی: ای بابا. این همه بالا پایین کردین. من آخر نفهمیدم. این کوین چی چیه؟ این هم از همین پول اینترنتی‌هاست؟

دنا: هم آره و هم نه جناب ستوان اون فرق می‌کنه.

ویزبی: بابا من سکه‌هامو می‌خوام. ملکه کوین موین نمی‌خواد. پول می‌خواد. من چی کار کنم. اصلا چیه این کوین؟

رها: ببین پول دیجیتالی پولیه که نه کاغذیه نه سکه‌ای. یه کد کامپیوتریه که از یه دستگاه به یه دستگاه دیگه منتقل می‌شه. این‌ها دو مدل هستند. یکی اون‌هایی که توی سیستم بانکی هستن و مثلا وقتی ما حساب باز می‌کنیم و پولمون رو می‌دیم به بانک می‌بینیم توی اپلیکیشن گوشی یا تو کامپیوترمون عددش بالا و پایین می‌ره.

دنا: یه مدل هم که بهش رمزارز یا کریپتوکارنسی می‌گن که ارتباطی به بانک‌ها ندارن. یه کد کامپیوتریه که با یه روش خیلی خاصی که هیچکس نمی‌تونه پیداش کنه روش رمز گذاشتن. این پول‌ها فرق داره بر اساس اعتماد آدم‌ها کار می‌کنن. یعنی هر چقدر یه رمزارزی توسط آدم‌های بیشتری استفاده شه ارزشش بیشتر می‌شه.

ویزبی: من که نفهمیدم چی گفتین. من اصلا این چیزها رو نمی‌دونم به من بگین ببینم این کوین رو چی کار کنم.

رها: ستوان ویزبی کاری که تو می‌تونی بکنی اینه که بری ببینی این کوینی که خریدی کوین ارزشمندی هست یا نه. اون وقت بعضی از صرافی‌ها می‌تونن کوین تو رو بگیرن و بهت پول بدن.

ویزبی: صرافی؟ صرافی چیه دیگه؟

دنا: صرافی دیگه. صرافی‌ها جاهایی هستن که پول‌های مختلف رو با هم عوض می‌کنن. مثلا دلار می‌دین ریال می‌گیرین. یا یورو می‌دین پوند می‌گیرین. بعضی از این صرافی‌ها رمز ارز هم می‌گیرن. برو اونجا ببین کوین تو رو قبول می‌کنه یا نه.

ویزبی: آهان آهان. فهمیدم. فکر کنم خودمون هم تو کندومون یکی‌اش رو داریم. اسمش چی بود؟ آهان ویزچنج. من برم تا نبسته. کاری ندارین

رها: بابا دو دقیقه صبر کن ما هم می‌خوایم خدافظی کنیم الآن.

ویزبی: اا شما هم می‌خواین خدافظی کنین. پس لیست بچه‌هایی که صدا فرستادن رو هم بدین من بخونم

مهرسام از تهران، آوا از کانادا، آرش از تهران، آیدا نمی‌دونیم از کجا، یزدان از تهران، سام درویشی از تهران، بردیا از رامسر، آیرانا از تهران، رایان از تهران، یارا از کرمان، آیین نمی‌دونیم از کجا، الوین از تهران، باربد از تهران، گندم شهبازی‌تبار از تهران، آبان نمی‌دونیم از کجا، رایان از انزلی و گیسو جباری از تهران دوست‌های جدید ما هستن

حالا بریم ببینیم کدوم یکی از دوست‌های قدیمی‌مون دوباره برامون صدا فرستاده؟

نیکی از ونکوور، کیارش از ونکوور، آویسا از آلمان، سبحان نعمت از تهران، راستین از تهران، شباهنگ وسیاوش از تهران، روشا ازهلند، آریو الماسی از تهران، هما از کیش، دامون از بندرعباس، نگار از تهران، هانا کل رسان از کرج، لارا شوکتی از تهران، سبحان سیدی از تهران، نیکا از تهران، روشنا حسیبی از تهران، بارانا از شاهین‌شهر، ستاره از ماهشهر، دلارام شبانیان رو نمی‌دونیم از کجا، سام نخعی از مشهد، آترین از بندرعباس، آیدا از تهران، کیارش از بروجرد، باران درگاهی از کرج و عطا و علی حسن زاده از کاشان.

 

دنا: بچه‌ها ممنون که برای ما صداتون رو فرستادین. ما ایده‌ی پادکست‌هامون رو از شما می‌گیریم.

رها: راستی یادتون نره ما رو به دوستاتون معرفی کنین و پادکست ما رو با دوستاتون گوش بدین.

دنا: و البته همیشه‌ هم می‌تونین برین به سایت ما و اونجا برامون صداهاتون رو بفرستین. darwagkids.com داروگ هم با دبلیوه.

رها: پس تا قسمت بعدی…

دنا و رها با هم: مراقب سوالاتون باشید.

 



دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *